مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

نگاهی به کتاب " دالان ها " اثری از منصوره اشرافی / علیرضا ذیحق

  علیرضا ذیحق


رقص خنجر ها در دشتی مشوش


نگاهی به کتاب " دالان ها " اثری از منصوره اشرافی


منصوره اشرافی را با شعرها ، نقاشی ها و نقد و تحلیل های ادبی اش می شناختم و ولی با چهره ی داستانگویی اش هیچ آشنایی نداشتم . کتاب  " دالان ها " اما مرا با زاو یه ای دیگر از خلاقیت بدیع او همراه نمود و تصویری دیدم از نسلی سوخته که با آرمان هایش عجین بود و تاوان های سخت چون رگباری کوبنده هستی اش را از ریخت می انداخت .

 

  علیرضا ذیحق


رقص خنجر ها در دشتی مشوش


نگاهی به کتاب " دالان ها " اثری از منصوره اشرافی


منصوره اشرافی را با شعرها ، نقاشی ها و نقد و تحلیل های ادبی اش می شناختم و ولی با چهره ی داستانگویی اش هیچ آشنایی نداشتم . کتاب  " دالان ها " اما مرا با زاو یه ای دیگر از خلاقیت بدیع او همراه نمود و تصویری دیدم از نسلی سوخته که با آرمان هایش عجین بود و تاوان های سخت چون رگباری کوبنده هستی اش را از ریخت می انداخت . " دالان ها " مجموعه ای از روایت های داستانی است که برخی از نظر ساختاری چنان گیرا و تکنیکی کار شده  که قصه ای تمام عیار می باشند و بعضی در حد روایت باقی می مانند و این نیز همگون خواسته های نویسنده است که دوست داشته چنین باشد و بیشتر ازآن که با فرم و ساختار درگیر باشد به  بیان آلامی بپردازد که عمری  در خفای دل اش پرورانده است و حالا می خواهد پروازش بدهد .

نویسنده ی " دالان ها " بیش از آن که ما را با بن بست  ها مواجه سازد به نوری تابان در انتها سوق می دهد و انسانی است که امید چون موجی در دل اش لبریز است و علیرغم همه ی ناکامی های نسلی که روزگاری جوان بوده و تا چشم باز کرده  رقص خنجرها را شاهد بوده است که بر گرده ها فرود می آمده و اگر امروزه روز بودنی را شاهد است شانش و اتفاقی بیش نیست .

منصوره اشرافی در " دالان ها " ما را از تو در توهای راهی گذر می دهد که شاهد کتاب سوزان ها و گداختن روح و روان قبیله ای هستیم که چشم و چراغ آینده بودند و حالا که دنبالشان می گردی جز این که بدانی حتی استخوانهاشان نیز پودر شده اند چیزی دستت را نمی گیرد . اما همه ی کتاب این نیست ورسالتی بس شگرف را بر دوش می کشد و از زن ها چنان زیبا و عمیق سخن می گوید که مثل شعله ی ماهی پرتلاطم ، کتاب را از نور می آکَنَد . از مردانی سخن می گوید که به اغوای زنان می اندیشند بی آن که به ظرافت روح آانان وقوف یابند  ویا که ب زخم و رملال دل آنها مرهمی باشند ." زنانی که زندگی را همچنان دوست داشته و دارند و چون وظیفه ای فراموش نشدنی آن را به پایان می رسانند ."

منصوره اشرافی در داستان " مردگان زنده " بی آن که بخواهد از فلسفه نوشتن " دالان ها " سخن بگوید ناخود آگاه بر اساس ضرورت محتوایی چنین می گوید :

" سال های سال بود که فقط با خودم حرف می زدم . اما اکنون به یکباره مصمم شدم که همه ی حرف هایم را بنویسم همه ی شرح ملال هایم را بنویسم چرا که و قتی هیچ معنایی برای زندگی پیدا نمی کنم باید زندگی هایی را بنویسم که پر از معنا هستند . چرا که بدین ترتیب شاید دیگر نیازی به جستجو برای یافتن معنای زندگی  نخواهم داشت . شاید زندگی کردن محض خاطر دیگران ، از زندگی کردن محض خاطر خویشتن ، آسانتر باشد ..."

منصوره اشرافی ، شاعر ، نویسنده و نقاشی است که به هربّعدی از خلاقیت اش نگاه می کنی با انبوهی فروزان  از ستاره هایی  روبرو هستی که ماندگاری شان در درخشندگی تعهدی است که بر پیشانی آنان تلأ لؤ دارد و همیشه حرفی از انسانیت  برآنان جاری است . من در" دالانها " خلوت می کردم و بعضی از نوشته ها ها را به خاطر نثر زیبا و محتوایی که روح من را نشانه می گرفت و آلام و شادیهایم را در آن می دیدم چند باره می خواندم و در هر خوانشی به عمقی دیگر دست می یافتم . به قول نویسنده " مشوش شده و به جستجوی آرامش از دست رفته بر می آمدم ."  در" دالان ها " چنانچه نویسنده نیز متذکر شده " مرزی میان خاطره ، رویا و واقعیت وجوندارد " و این ویژگی سبب گردیده که تو به گنجی دست یابی که آسان آن را از دست ننهی . *

 

*دالان ها ، منصوره اشرافی ، چاپ اول : 1395، نشر شور آفرین تهران


** مطالب داخل گیومه از کتاب " دالان " هاست .

 



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.