مکتوبات / یادداشتهای علیرضا ذیحق
وداع عاشقانه
میان ورق پاره ها دنبال یادداشتی بودم که نوشته ای کوتاه به چشم ام خورد .داستان یک عشق قدیمی بود که روزگاری درگیرش بودم و اما بنا به تعهدات خانوادگی که داشتم باید دل می کندم . سعی ام را می کردم و اما نمی توانستم قانع اش کنم . روزی یادداشتی که از دل ام برمی آمد برایش نوشتم و این وداعی شد برای همیشه . هرچند که هنوز هم هروقت یادم می افتد اشک از چشمان ام می زند بیرون . متن یادداشت چنین بود :
"دیری است که زمانه برای من ، دل و دماغی برای شور آفرینی باقی نگذارده است . این وسط وقتی یک جان شیفته هم به طرزی شگرف و روحنواز ، قلب مرا از عطر و نور آکنده می سازد ، مثل یک تکه سنگ در خود فرو می روم و تمام وجودم کتیبه ای صخره وار می شود که با همه ی حرفهای نقشینه وارش، فریادی از آن بر نمی خیزد . می گویم فریاد که هرچه هست از قلب برمی خیزد و وقتی دلی به سترونی و بی جوششی خو گرفته است ، احساس نیز کرخت می شود . هستی ات کویری می شود که اگر چشمه ای از مهر نیز در آن بجوشد تا بجنبی در شن های دلگیری گم می شود . کلمات ، رنگ می بازند و وقتی امیدی به فردا نداری که آسمان روزها در این دیار یا همه یکرنگ اند و یا که بدتر از دیروز و پریروز ، واژه ی امید را نیز نمی توانی تکرار کنی . وقتی امیدی نیست آرزونمی شکفد و جرات مهر ورزی گرفته می شود . مفتون بودن را باور می کنی و اما درگیر یک جریان عاطفی شدن ، اعصاب ات را مثل خوره نقب می زند . سکوت می کنی که شاید از یاد بروی و وقتی هنوز از یادت نمی کاهند ، چاره ای نمی ماند جز آنکه حرفهایت را روی کاغذ بریزی و برگی به یادداشتهای دلتنگی ات اضافه کنی . دوست داری که یکی به دوستی می خواندت و در میانسالی روزگارت ، هنوز از چهره ی فناشده ات دوری نمیگزیند . یکی که چون الماسی تراشیده تارو پود هستی ات را روشن می دارد و برایت عزیز است وبه تعبیر شاعر ، چون ستاره ای رسته از فساد خاک است و اما می خواهی که فراموش ات کند . چرا که زندگی سراچه ی رنج است و در پیله های تو در تویی که ما را احاطه کرده و ما را توان گسستن آن شرایط نیست بهتر است که دوستی ها جاودانه بمانند و دلدادگی ها را ، چون خاموشان نظاره گر باشیم . حافظ می گوید :" ز دست بخت گران خواب و کار نابسامان – گَرَم بُوّد گله ای رازدار خود باشیم "
شعر ی از منصوره اشرافی / ترجمه : علیرضا ذیحق
بیر وطنه فیکیرله شیره م کی سنسن
آما وطن
سئرچه لرین آوازی اولمادان وطن اولارمی ؟
کؤنلومده قوشلارین غوغاسی دیر
کی اگر ، بازولارین پناهیندا
سینه ن گئنیش لیک بوغدالیقینا
باشیمی قویام
اونون پایتختینی ،
تکجه
مین قوشون آوازی نین اولدوزو
دولدورا بیلر .
علیرضا ذیحق
واقعیت " رضا براهنی " در غیر واقعیت
آزاده خانم و نویسنده اش ( چاپ دوم )
یا " آشویتس خصوصی دکتر شریفی "
رضابراهنی
نشر قطره
چاپ اول : 1376 - ( 632 صفحه )
رضابراهنی با رمان یا به قول خودش داستان بلند " آزاده خانم و نویسنده اش " پا در راهی غیر متعارف می گذارد و در لبه ی تیغی به راهرَوی ادامه می دهد که هر فاصله اش خبری فجیع از سقوطی مأیوس کننده می دهد و اما هر چه هست صعود است و سقو ط نیست .