مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

یادداشتی بر " نقاشی ماریا ( مجموعه داستانهای به هم پیوسته )" از میترا داور / علیرضا ذیحق

http://s9.picofile.com/file/8353125684/ldjvhn_hv_.jpeg    علیرضا ذیحق

 

آوازی نو در نقاشی ماریا

 

نقاشی ماریا ( مجموعه داستانهای به هم پیوسته )

میترا داور

انتشارات پر ، چاپ اول 1397

 

کوههای قرمز سرخه و جلال دماوند ، مؤلفه های اصلی آثار میترا داور است . قصه نویسی نام آور که آثارش از اوج و بلندایی برخوردار است و باران شگرفی بر حس و اندیشه ی خواننده هایش می باراند . " نقاشی ماریا " جدید ترین کار میترا داور شکوه و لطفی دارد که او را سر آمد ژرف اندیشی در داستان نویسی معاصر قرار می دهد .

 http://s9.picofile.com/file/8353125684/ldjvhn_hv_.jpeg   علیرضا ذیحق

 

آوازی نو در نقاشی ماریا

 

نقاشی ماریا ( مجموعه داستانهای به هم پیوسته )

میترا داور

انتشارات پر ، چاپ اول 1397

 

کوههای قرمز سرخه و جلال دماوند ، مؤلفه های اصلی آثار میترا داور است . قصه نویسی نام آور که آثارش از اوج و بلندایی برخوردار است و باران شگرفی بر حس و اندیشه ی خواننده هایش می باراند . " نقاشی ماریا " جدید ترین کار میترا داور شکوه و لطفی دارد که او را سر آمد ژرف اندیشی در داستان نویسی معاصر قرار می دهد . پانزده قصه ی به هم پیوسته که هر کدام با همه ی قائم به ذاتی شان حکایتگر خانواده ای است در گیر جنگ ، مهاجرت ، معلولیت ، خرافات و اوهام و تکرار . تکراری که زندگی کارمندی ، آن را پر ملال می سازد .

این مجموعه داستان ، از زن و شوهری به نام های شاهین و آنیتا سخن می گوید و راوی آنیتاست . سخن از طبیعت بکر دماوند است که گفته می شود : " آنقدر طبیعت دماوند زیبا بود که فکر می کردیم به بهشت آمده ایم . " و سخن از مرگ است و اینکه " جمع کردن لنگه دمپایی ها و لنگه کفش ها مرگ می آورد ." شاهین می گفت :" اینجا پر از نشونه است . بهتره توجه نکنیم . فقط زندگی کنیم . "

شاهین که ظاهرا در جنگ پاهای خود را از دست داده است " لنگان لنگان به طرف صندلی راحتی می رفت و می گفت :" پاهای خودم را هنوز خواب می بینم ... می بینم که داره می دووه ، انگار یه موجودی که زمانی عاشقش بودم ، حالا از من دور شده . به پاهام افتخار می کنم ، خیلی تلاش کردن . " اینجاست که چشمش به صفحه ی تلویزیون می افتد و با دیدن تصویر مردم سوریه که ساک بر دوش و آواره و هراسانند به پاهای مصنوعی شاهین اشاره می شود .

دخترشان مارینا که استعداد نقاشی دارد و با فرشید ازدواج کرده و ماندنی شده و مارال که مهاجرت کرده همراه با مادرشان ، خوابهای مشترکی می بینند . خوابهایی که تکرار می شوند . گاو بزرگ سیاهی که قلبی سفید روی پیشانی دارد و مادر آنیتا می گوید : " گاو نشان دشمن است " و مادر بزرگ اش می گوید " نشان روزی " و اما هر چه هست شروع نشانه های روان پریشی در خانواده است و به قول آنیتا " گاهی باید خاطرات را جمع کرد و بعد منتظر ماند که چه اتفاقی در درون آدم ها می افتد . " پشت سرهم ماجراهایی نقل می شوند و از آروین و اردلان سخن می رود که برادر های آنیتا هستند و یکی شان مرده و همچنین از پدر و مادر های آنیتا که سر چیزهای جزئی به کل کل می پردازند و عمده ی بحثشان حول محور مأموران رضا شاه می گردد و غصب زمین ها . یعنی سیری در تاریخ که تا به امروز می رسد .

داستانهای " پنکه ها راه می روند " و " روز مسابقه " و " نقاشی ماریا " اوجهای این اثر را کوبنده تر می کنند . کثیفی هوا ، ابتلا ء به سرطان و بد شدن حال شاهین و زیاد شدن تعداد جمعیتی که سرفه می کنند و صدای فشفشه ها وپنکه هایی که جلوی همه ی چهارراهها  همزمان نصب شده اند. .در قصه ی " روزمسابقه" حرف از کم و کیف و رکود زندگی کارمندی است و کیفیت زندگی در جهان سوم و اینکه " به دویدن دور حلقه ها عادت کرده ایم . همین است مدام گیج می خوریم . بین راه پاهای همدیگر را لگد می کنیم و ناسزا می گوییم به هم . "

در واپسن بخش که"نقاشی ماریا"  نام گرفته سخن از مسخ انسانها ست : " روی صندلی نشسته بودم که متوجه شدم تبدیل به مدفوع بزرگی شده ام ... همینکه رفتم رو صندلی خودم را جابجا کنم دیدم در حال پخش شدن هستم . روبروی صندلی آینه بود ، دوچشم سیاهم تو مدفوع برق خاصی می زد ... مردان و زنان آنجا بودند که یکریز با هم حرف می زدند و شکایت می کردند که چرا اینجوری شده ، تعدادی شان نفرین می کردند و گاه دست به دعا که زودتر نجات یابند . من همینطور که گوشه ای نشسته بودم به انبوه جمعیتی خیره شدم که سر می خوردند تو چاه بزرگ دستشویی "

قهرمانی که در تیره روزی افتاده و تراژدی هستی اش بدجوری رقم می خورد . در نهایت باید گفت که این مجموعه داستان حسی از بودن را تداعی می کند که در پیچاپیچ ماجراهایی که غافلگیر کننده اند ، گذشته از زیبایی و قشنگی ، زشتی و تهوع آور بودن آنها را نیز نشان می دهد .  

میترا داور جامعه ای که در آن زیست می کنیم را با همه ی معایب ، آسیب ها ، انحرافات و رابطه های کسل کننده ی آدمها ، به تصویر می کشد و قصه نویسی است که ماندگاری در آثارش موج می زند . زبان ساده و روان این مجموعه همراه با خیالپردازی های پر رمزش این مجموعه داستان را جزو آثار برتر نویسنده قرار می دهد .  

نظرات 1 + ارسال نظر
میترا داور دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت 11:31

با سلام و با تشکر فراوان از شما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.