علیرضا ذیحق
مکتب عاشقانه رمضان
ترک تعلقات و ریاضت از نمودهای ماه رمضان است. ماهی که با عطش و موج نیازهای خود، تولدی را پاس میداریم که به اخلاص و توصیه میانجامد. تولدی که نوزایی عارفانه را نوید میدهد و این نو شدن، ارج و قربی الهی دارد. گسستن از گذشتهها و شوریدن علیه بار گناهان و آویختن از صوابهایی که به ثواب میانجامد. مجاهدتی که با نفس خویشتن آغاز شده و با گذشت و ایثار میآمیزد و آرامشی را ارمغان میآورد که با یاد خدا در دلها ریشه میاندازد. در خلوتگه راز که حریم عاشقان است حلاوت رمضان بال میافشاند و از فانی بریدن و بر باقی دل بستن، نغمهای میشود که نجواهای صادقانه را آواز میدهد.
رمضان، ماه معراج دل است و اوج پرواز اوصاف نیک و والا در گردون مهر الهی که انسان را با تجربه رنج به شفافیت میرساند. رنجی که روحی پاک و شفاف را به جان جانان پیوند داده و عظمت و ارجی را به انسان تقدیم میکند که شایستة متاعی چون خلیفة خداوندی بر روی زمین میشود.
بالایش و اخلاص با تحمل دشواریها و دل کندن از تعلقات و با تلخیها در آمیختن است که ریاضت انسان پرور رمضان را مفهوم بخشیده و عشقورزی به ساحت پاک الهی را ممکن میسازد.
رمضان، ماه توانگری و کامیابی است و سرچشمة رهایی از ظلماتی که باگریههای سحری، نیازهای نیمه شبان را برمیآورد. دردمندان روزهدار با صبر و شکیبائی به استقبال آمالی میروندکه پاک و انسانی است و با عشق نجابتها، پذیرای هدیهای الهی میشوند که با حمد و صبوری، آمیزگی دارد و توفیق تحولی را نصیب آدمی میسازد که او را طاهر و صالح به فرداها میسپارد.
در ماه رمضان، ساحت پرشکوه و کبریائی خداوند پذیرای خیل مشتاقانی است که عشاق رند بلاکش را با ندای ملکوتی اذان به تعهداتشان فرا میخواند و خصایص مکتب عاشقانه رمضان را که با خدای ترسی و قرب ورزی به درگاه ایزد منان توأم است جلوه و جلایی فزون میبخشد.
علیرضا ذیحق
عاشقْ قربانی و پری
داستان عامیانه آذربایجان
" میرزا " و " ساناز"در عطر پونه ها و گلهای بهاری غرق بودند و فارغ از هر خیالی که جدایی آغاز شد . آسمان آفتابی بود و هیچ کدام به فکر اخترهای سوخته نبودند . شب هم نبود که رقص گیسوی یار ، هما غوش نقره های مهتاب شود و به شبی تیره و تار فکر کنند . الوداع عاشقان لحظه ای نمی پاید و اما با رفتن میرزا، خوشه های هستی ساناز را داس تیره ی تقدیر می آزارَد.
علیرضا ذیحق
دَرین لیک لر
حیکایه
بیرینجی دفعه کی تصمیم توتدو اینتَحار ائده ، قیرخ نئچه ایل بوندان اؤنجه ایدی . سونرادا باشی ائله قاریشدی کی داها هئچواخت اینتحارا فیکیرلش مه دی . اوچاغلار اینتحاری نین سببی هر نه اولدوسا ، بیر شئی اونو حیاتا باغلادی . اودا قوشباز اولدوغو ایدی . اونسوز قوشلاری دیدرگین قالیب هره سی بیر یانا داغیلاجاق ایدی . اوره یین دن گلمه دی اونلاری اؤز سایه سیندن محروم ائده . آما بو دفعه دوروم فرق ائدیردی و قوشبازلیقیی ترگیتمیشدی .
علیرضا ذیحق
جرجیس نبی نین داستانی
اولو و بیرجه بؤیوک آللاهین امریله ، جرجیس آدلی بیر نبی کی نَسَبی روم لو ایدی و فیلیسطین ده یاشاییردی مأمور اولور کی " شام " حاکیمینی توحیده چاغیرسین . آمما او ظالیم پادیشاه ، جرجیس ین دعوتینه قولاق آسمادان ، ائتدی یی جسارت اوزره اونون ایشکنجه سینه فرمان وئریر. اونون ووجودونو پیچاق لا یارا لارکن سیرکه خومونا باسیرلار و خوم دان چیخارتدیقدا بَدَنینی داغلاییر لار. سونرا اَل لرینه و آیاق لارینا چارلی چارپاز میخ لار ویریب باشینی دَله رکن ایچینه داغ قورقوشوم لار تؤکورلر.