علیرضا ذیحق
دیو سه سر
داستان کوتاه
مارال ، دختری نه ساله بود با گیسوهای بلند و مشکی ، و چشمان قهوه ای و قامتی مثل یک سرو کوچولو .روزی او از سرِکنجکاوی به کتابخانه ی پدر بزرگ اش سرک کشید و کتابی که به درد او بخورد را پیدا نکرد .گشت و گشت تا آخرسر دفترچه ی کوچکی دید با روی جلدی ازیک دیو سه سر . از این دفترچه خوش اش آمد و خواست آن را بخواند . دفترچه را می خواست بازکند ببیند توش چی نوشته اند که یکهو از لای صفحات سرو کله ی دیو سه سر پیدا شد و گفت :
منصوره اشرافی
ترجومه : علیرضا ذیحق
1
مظنون
کلمه
اَل بومباسی دئییل دی
ضامینین چکیب آتالار
نوقطه لین پاتلاییشی تکرارلانا
سونسوز بیر چوخالماغینان .
آما
توتوقلویورلار
دؤوره سینه تیکانلی مفتیل چکیرلر
وگاهدان ، قارا بیر مربع ده
گولله لی ییرلر .