مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

داستان کوتاه " قورخو / هراس " به زبان ترکی همراه با متن فارسی

  علیرضا ذیحق   / قصه"  قورخو / هراس" به زبان ترکی همراه با متن فارسی


قورخو


حکایه


باش دان آیاغا کپه نک ایدی . مین بیر رنگه چالیردی ، عِینَن آری لار کیمی کی آدامین بدنینه قونالار و حتتا گؤزلری ده توتا . بو ایلک تجروبه سی دئییلدی . یای کی اولوردی اورمانلارین کناریندا قدم ووروردی و کپه نک لر تاپیلیردیلار و قونوردولار اونون ووجودونا . ایلک دفعه اؤزونه ده عجیب ایدی حتتا بیله سین وحشت گؤتور موشدو . اونلار کی اونو کپه نک پالتار لا گؤرور دولر و کپه نک لر قاناد چالا چالا اونو اورمانین اوجالیق لارینا آپاریردیلار ، فیکر ائدیردیلر کی شن لی و عظمت لی بیر روح یئر اوزونده اوچورو و اینانیلماز بیر معنوی حئیرته دالیردیلار .

ادامه مطلب ...

سبز پری / داستان کوتاه / علیرضا ذیحق

   علیرضا ذیحق


سبز پری


داستان کوتاه

 

خود خوری می کرد وبیخ زبان اش هیچ شیرین نبود .نگاه اش که لیز می خورد فقط کلمه ها را می دید .کلمه هایی که وصله ی تن اش شده و هیچ کارد تیزی هم آن خا لکوبی ها را نمی توانست کاری بکند. روزی روزگاری جوانی کرده و حرفهایش را به پری ،عوض اینکه تو دفتری ، رو کاغذی یا تنه ی چناری بنویسد ، گفته بود با سوزن و رنگی نقش اش کنند. روسینه و بازوهایش. رنگ سال آبی بود و اما او باز ، سبز می خواست. مرد حکاک غُر زده واما او اعتنایی نکرده بود. گفته بود  : " اصلا به تو چه ؟مظنه را ببربالا."


  ادامه مطلب ...