گفتگو با چنگیز آیتماتوف
نویسنده ی قرقیزستانی و نامزد آسیایی نوبل ادبی در 2008
گفتگو کننده : حوا سِتنای ایلحا ن
ترجمه : علیرضا ذیحق
چنگیز آیتماتوف ، نویسنده ی قرقیزستانی و نامزد آسیایی نوبل ادبی در 2008 که در ایران با رمان های " جمیله " ، " سرگذشت مادر " ، " الوداع گل ساری " و " روزی به درازای یک قرن " ، برای دوستداران ادبیات داستانی چهره ای آشناست دور از وطن و در آلمان ، در 16می 2008، به پایان قصه ی هستی اش رسید .
گفتگو با چنگیز آیتماتوف
نویسنده ی قرقیزستانی و نامزد آسیایی نوبل ادبی در 2008
گفتگو کننده : حوا سِتنای ایلحا ن
ترجمه : علیرضا ذیحق
چنگیز آیتماتوف ، نویسنده ی قرقیزستانی و نامزد آسیایی نوبل ادبی در 2008 که در ایران با رمان های " جمیله " ، " سرگذشت مادر " ، " الوداع گل ساری " و " روزی به درازای یک قرن " ، برای دوستداران ادبیات داستانی چهره ای آشناست دور از وطن و در آلمان ، در 16می 2008، به پایان قصه ی هستی اش رسید . اونخستین اثرش را در زمینه ی ادبیات داستانی با نام " باران سفید " در سال 1954 منتشر کرد و موقع مرگ 79 ساله بود. چنگیز آیتماتوف به دوزبان قرقیزی و روسی می نوشت و خبرگزاری فرانسه همزمان با مرگ او اعلام کرد که داستان های او به 150 زبان ترجمه شده و بیش از چهل میلیون نسخه فروش رفته است .
اوزندگی پر فراز و نشیبی داشته و هنوز 8 سال نداشت که در قتل عام های خونین دوره ی استالین ، پدرش را در روسیه دستگیر و به جوخه ی اعدام می سپارند . 14 ساله بود که با آتش جنگ جهانی دوم ، گزند گی فقر و تلخی روزگار بیش از همیشه او و خانواده اش را در تنگنا قرار می دهد و چون همه ی مردان قریه به جنگ رفته بودند ، اورا که نوجوانی بیش نبودکدخدای آبادی انتخاب می کنند .
او استعداد نویسندگی اش را مدیون مادرش " امکان خانم " می دانست که ذهنی سرشار از افسانه های عامیانه داشت و در راه کوچ و در ییلاق ، هر وقت اورا خسته و غمگین می دید برایش قصه می گفت .
قصه های مادرش هرگز تمامی نداشت و به روستا هم که بر می گشتند باز در شب های بلند و اوقات بی خوابی ، با داستانهای اوبود که به خواب می رفت .
روزنامه نگار ترک ،خانم " حوا سِتنای ایلحان " گفتگویی را پیش از مرگ وی با او انجام داده و با عنوان " هرکسی باید تغییر کند .. " به چاپ رسانده که با هم می خوانیم :
- شما در دوره ی اتحاد جماهیر شوروی و حتی بعد از فروپاشی بلوک شرق ، یکی از مشهور ترین نویسنده های آسیای میانه در ترکیه بودید . رمز و راز این اشتهار و محبوبیت در چیست ؟
- من هم در آن زمان و هم در این دوره ، این شانس را داشتم که علاقه و اشتیاق مردم را به مطالعه ی آثارم ببینم . اگر آثارمن صرفا به بیان آلام و مشکلات برهه ای از تاریخ می پرداخت که حالا زمانش سپری شده است ، حتما این توفیق را نداشتم . اگر در نوشته های من پیوندی عمیق با آلام و آمال بشری نبود هرگز شاهد این همه استقبالی که هستیم نبودیم . من به موضوعاتی پرداخته ام که هنوز نیز درد و مسئله ی جوامع انسانی است و مورد علاقه ی مردم . به خاطر این است که مردم باز آثار مرا در ترکیه و دیگر کشورهای جهان با عشق و علاقه می خوانند .
- در خلاقیت هنری شما ، اسطوره جایگاهی خاص دارد و به عنوان یک مؤلفه ، جزئی از سبک کاری تان است . علت این همه تأکید برمفاهیم اسطوره ای را در چه می دانید ؟
- اسطوره در ادبیات ، عنصری ارزشمند و مهم است . خیلی از نویسنده ها به اسطوره ، نگاهی حادثه ای دارند که روزگاری رخ داده و باعنصر خیال آمیخته و حالا حد یثی کهنه است . اما نگاه من فرق می کند و آنرا تمامیت تاریخ می دانم . میراثی مشترک و غنی از دیروزها که درکنکاش آن راهی است به سوی سعادت بشر. من در جستجوی آن راه هستم . تاریخ جهان را تکه تکه ازهم سوا کردن و به بررسی آن نشستن ، کار درستی نیست . پیوند های عاطفی و رفتاری درمیان انسانها ، مستحکم تر از حوزه های جغرافیایی و تاریخی در درون مرزهاست .
رمان های " چنگیز خان " و " ابر نفرین شده "برگرفته از داستانهای موجود در قرن سیزدهم میلادی هستند که من بافت های اسطوره ای آنها را با ساختاری که کاملا معاصر است گره زده و با آمیزه ای از مسائل امروز جهانی به ادبیت در آورده ام .
- جایی اشاره داشتید که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و تغییرات پیش آمده ، برداشتها و نگرش های شما ، دچار نوعی تغییر و دگردیسی شده و نمودش در آثار شما نیز وجود دارد. راستی در بیان و انعکاس این دوگانگی به وجود آمده در شرایط اجتماعی سرزمینتان چطور کنار آمدید ؟
- همه ی انسانها ناچارا باید در نوع نگاه خود به دنیا ، همپای زمان تغییر کنند . من نیز می کوشم که وقتی از مردم قرقیزستان می نویسم حتما به این دگرگونی های زیستی و اجتماعی دقیق باشم و نبض پویایی در آثارم همیشه بتپد . زمان در شتاب است و دنیا هر روز شکل عوض می کند و نویسنده هم باید از تکرار خود در آثارش پرهیز کند . هر نویسنده ای با درک عمیق از تحولات تاریخی ، نیاز به نوزایی دارد و از پیله های این نوزایی است که می تواند تولدی دوباره یابد . آخرین رمانم که " مُهرِ کاساندرا " نام دارد ، با وجود دارا بودن مؤلفه های خاص نوشتاری ام ، هیچ شباهتی به آثار قبلی ام ندارد .
- جها نی اندیشیدن و داشتن نگاهی کلان به مقوله ی ادبیات و عدم تأکید زیاد به ویژگی های بومی ، اندیشه هایی هستند که امروزه غرب درنقد ادبی مد نظر دارد. با این و جود شما آیا همچنان از ذهنیت یک شرقی به جا نمایه های اثارتان نزدیک خواهید شد یا که دیگر از شرق ، خیلی کم خواهید نوشت ؟
- بومی بودن و قاره ای و جهانی اندیشیدن را نمی شود از هم تفکیک کرد . بومی نگری و جهانی نویسی در ذات ادبیات است و یک جورهایی مکمل هم اند و بی توجهی به هر کدام ، اثر را دچار خدشه می کند . نویسنده ی موفق کسی است که این دوگانگی را در آثارش با هم آشتی دهد . با این توصیف ،عناصر شرقی باز در آثار من حضور خواهد داشت .
- در آخرین رمان شما " مُهرِ کاساندرا" ، یک نوع بیگانگی را بین قهرمانان قصه می بینیم و دیگر از آن پیوند های ژرف عاطفی و همدلی انسانها در روابط اجتماعی ، خیلی کم ، نشانه می بینیم . دلیل این عزلت و بیگانگی در کنش و رفتار قهرمانان رمان ، مربوط به تأثیرات روز افزون رسانه هاو وسایل ارتباطات جمعی در زندگی انسانهاست یا حاصل چیزدیگری است ؟
- فکر نمی کنم که با پرداخت چنین سوژه ای ، انتقادی متوجه من باشد و یا ارتباطی مستقیم با گسترش رسانه های جمعی داشته باشد . خیلی ساده باید گفت که شیوه های زندگی فرق کرده و دراین خصوص غیر از رسانه ها ، عوامل زیادی مؤثر بوده اند . من نیز وقتی به انعکاس زندگی در داستانهایم می پردازم ، طبیعی است که اوضاع کمی با سابق فرق خواهد داشت .
- به نظر من شما عوض پرداختن به مسائلی چون نقش روابط جنسی و نفس وطمع فردی در بروزناهنجاری های رفتاری ، بیشتر به مشکلات و ناهنجاری های اجتماعی توجه می کنید . یعنی شما همچنان معتقد به تعهد اجتماعی نویسنده هستید ؟
- هرانسانی که میهن دارد و خودرا شهروند آن محسوب می کند ، حتما که باید در سعادت آن جامعه بکوشد . من نیز به عنوان یک نویسنده ، وظایف و مسؤولیتهایی در قبال میهن خود و جهانی که در آن زندگی می کنم دارم که از طریق نوشتن ، به ایفای تعهدات اجتماعی ام می پردازم .