مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

کندو کاوی درهمگامی های بهرنگی و فروغ فرخزاد / علیرضا ذیحق

کندو کاوی درهمگامی های بهرنگی و فروغ فرخزاد



این قصه ایست که خلق ها می سرایند
اگر یکی از صدا بیفتد، دیگری به صدا در می آید
قصه گو باز می ماند، و قصه دوام می یابد.
                                                        علیرضا نابدل

صمد بهرنگی و فروغ فرخزاد به عنوان تأثیر گذارترین چهره ها در تاریخ ادبیات ایران ، مردگانِ جوانی اند که با آثار خلاقه و کسوت برنایی شان به رازی  ازجاودانگی دست یافته و همچنان جوان مانده اند .  فروغ فرخزاد که متولد 1313 خورشیدی بوده ، پنج سال از صمد بهرنگی بزرگتربوده و وقتی صمد در شهریور 1347 به آبهای ارس پیوست ، نزدیک دوسال از وداع فروغ و حادثه ی مرگ اش می گذشت . 

 

 علیرضا ذیحق


کندو کاوی درهمگامی های بهرنگی و فروغ فرخزاد



این قصه ایست که خلق ها می سرایند
اگر یکی از صدا بیفتد، دیگری به صدا در می آید
قصه گو باز می ماند، و قصه دوام می یابد.
                                                        علیرضا نابدل

صمد بهرنگی و فروغ فرخزاد به عنوان تأثیر گذارترین چهره ها در تاریخ ادبیات ایران ، مردگانِ جوانی اند که با آثار خلاقه و کسوت برنایی شان به رازی  ازجاودانگی دست یافته و همچنان جوان مانده اند .  فروغ فرخزاد که متولد 1313 خورشیدی بوده ، پنج سال از صمد بهرنگی بزرگتربوده و وقتی صمد در شهریور 1347 به آبهای ارس پیوست ، نزدیک دوسال از وداع فروغ و حادثه ی مرگ اش می گذشت .  
صمد بهرنگی و فروغ فرخزاد به واسطه ی دوستان مشترکشان از جمله سیروس طاهباز و ساعدی و م. آزاد با هم آشنا شده  و بین آنها صمیمیت و دوستی زیادی بود . طوری که بهرنگی ، نخستین مترجمی در جهان بوده که اشعار فروغ را به یک زبان دیگر ترجمه کرد. تاریخ ترجمه ی این شعرها مربوط به 1342( 1943م )است که صمد بهرنگی آنها را به زبان ترکی آذربایجانی برگرداند و فروغ هم از آن ترجمه ها مطلع بود. بعد ها بود که جوهره ی  شعر فروغ فرخزاد در زبان های دیگر نیز کشف شد و خصوصا این روندبا ترجمه ی شعرهای وی به انگلیسی که آغازآن از سال 1968م بوده  شدت بیشتری یافت .
غلامحسین ساعدی در مورد ترجمه های صمد بهرنگی از شعر امروز فارسی چنین می گوید :
" او یکی از آشنایان بسیار نزدیک ادبیات معاصر فارسی بود . قدرت تسلطش به زبان آذربایجانی آن چنان بود که مشکل ترین کارهای نیمایوشیج ، احمد شاملو ، اخوان ثالث ، فروغ فرخزاد ، م. آزاد را به زبن مادریش برگرداند و در انتخاب کلمات آن چنان وزن و موزیک کلمات را راعایت کرده است که اعجاب آور است . "
شاعر و طنزپرداز نامی " عمران صلاحی " هم با تأیید دیدگاه های ساعدی، در این مورد باوری مشابه دارد :
" ... و به راستی چنین است .در مجموعه ای که از ترجمه های بهرنگ چاپ شده ، شعرهایی از نیما ، فروغ، شاملو و اخوان آمده، در حالی که دکتر ساعدی از " آزاد " هم نام برده است . چه خوب می شد همه ی ترجمه های بهرنگ از شعر امروز فارسی به چاپ می رسید . در مجموعه ای که چاپ شده یک شعر از نیما امده ( هست شب) ، دو شعر از فروغ ( هدیه ، آن روزها ) ، چهار شعر از شاملو ( دوست دارم تو را ، سه شبانه ) و یک شعر از اخوان ( زمستان )... بهرنگ خیلی حواسش جمع بوده و حس زیبایی شناسی فوق العاده ای داشته است . ترجمه های بهرنگ از شعر امروز فارسی ، همچنان ترو تازه است و همچنان ارزش خود را حفظ کرده . در ترجمه های بهرنگ انچه مهم است یکی انتخاب شعرهاست که نشانگر دید نو و شناخت بهرنگ از شعر به معنی دقیق کلمه است . بهرنگ همیشه بین شعر و نظم تفاوت قائل شده و حساب شعر را از شعار جدا دانسته است ّ آن هم در زمانی که این دو مقوله را با هم اشتباه می گرفته اند . یکی هم انتقال حس است . در ترجمه های بهرنگ که اصلا بوی ترجمه نمی دهد ، حال و هوای شعر اصلی کاملا به خواننده منتقل می شود ."
 در گذر ازکم و کیف آشنایی و ترجمه ی شعرهای فروغ تو سط صمد بهرنگی و اشاره ی بیشتر به همگامی های آن دو  ، اشاره ای هم  به ساخت فیلم مستند" خانه سیاه است " ( 1340) توسط فروغ باید نمود که وی درجریان سفرهایش به تبریز برای تهیه ی این فیلم ، مهمان صمد بهرنگی می شد که در این رابطه ، غلامحسین فرنود ( پژوهشگر ، نویسنده و دوست صمیمی صمد ) در گفتگویی با علی اشرف درویشیان چنین می گوید :" احمد شاملو ... به آذربایجان آمد و در یکی از دهات پیش صمد بود . میهمان صمد بود . فروغ فرخزاد هم به تبریز آمده بود و میهمان صمد بود . صمد به فروغ و شاملو علاقه ی زیادی داشت . برخی از شعرهای آن دو را به ترکی ترجمه کرده است ... "
اسد بهرنگی  ، به عنوان برادر بزرگ صمد در خاطره هایش که در آن صریحا به فیلم " خانه سیاه است " نیز اشاره شده می نویسد: "صمد پایش که به تهران رسید، با خیلیها ارتباط گرفت. مثلا" "فروغ فرخزاد" که  با او از نزدیک آشنا بود. یا "جلال آل احمد"، "رضا سید حسینی" و "سیروس طاهباز" و ... فروغ میدانید یک ماه به تبریز آمد برای دیدن جذام خانهی تبریز (بخاطر کارگردانی فیلم "خانه سیاه است"). صمد هم اغلب وقتی فروغ آن جا بود به جذام خانه میرفت و ... و بعدها آنقدر تحت تأثیرش قرار گرفت که شعرهایش را به ترکی ترجمه کرد... "احمد شاملو" حتی یک ماهی آمد تبریز  و در دهات آذرشهر با صمد و بهروز (دهقانی) ماند."
اما آنچه در همگامی های این دو اسطوره ی  عاصی در حوزه ی فرهنگ و هنر و نزدیکی  ها ی روح و اندیشه ی آن ها  جالب تر است ، زیستن هردوی آنها در میان جذامیان است .  وجود گزارشی مفصل از صمد بهرنگی  شاید زیباترین وجوه این  پیوستگی های فکری و عاطفی را بارزتراز هر چیزی نشان دهد . بهرنگی چهار سال بعد از ساخت فیلم " خانه سیاه است " با عنوان " قصه ی غصه ها " از جذام خانه باباباغی ، نوشته ای گزارشگونه و مستند داردکه این گزارش برای روزنامه کیهان تهیه شده و چاپ آن به طور پیوسته از شماره 26 فروردین ماه 1344( شماره 6510) روزنامه کیهان شروع می شود و در شماره 16 اردیبهشت ماه 1344 (شماره 6517) پایان می یابد.  در بخش هایی از این گزارش صمد بهرنگی می گوید :
" ... از دکتر مبیّن در مورد جذامیان آسایشگاه می پرسم :
"در سال 1312 که این آسایشگاه تأسیس گردید تعداد بیماران خیلی کم بود و طرزدرمان ( اگر به شیوه آنان بشود درمان گفت ) بسیار اسفناک ، در آن زمان آنها را در محیط محصوری محبوس کرده بودند ...."
 هوا گرفته و سنگین است ، به سختی نفس می کشم . قلبم تنگی می کند . دلم می خواهد به خودم بقبولانم که این حالت من از ترس نیست . دلم می خواهد من هم مثل دکتر مبین قبول کنم که جذام هم مرضی همانند دیگر بیماری ها است ... به آنها نزدیک می شوم . دلم دیگر شور نمی زند . به حرفهایشان گوش می کنم ، از حال هم می پرسند . با خنده و صمیمیت همدیگر را از کار خود آگاه می کنند . درد هایشان را نمی گویند ولی شادی هایشان را با هم قسمت می کنند .. مثل این که در این جا معنی هرکلمه دوست داشتن است و من در چشمشان جز صداقت چیزی نمی بینم .... به انسان ها و تقدیرشان فکر می کنم . به انسان ها و احساسشان . در این هنگام سلامی با صدای زنگ وار مردانه مرا متوجه می کند که در میان جذامیان هستم و خانه ای که دورادور ش باغ گسترده ای است .... وقتی ما را دید خجالت کشید . دستهایش را بالا آورد و با سرعت قسمت هایی از صورتش را که جذام خط زده بود گرفت ... آهسته گفت : آقا فقط به چشممان نگاه کنید .... مثل این که چشمه ی چشمم خشکیده بود و گرنه از این حرف و از این درد، دلم می ترکید و خون می ریخت ... ما پس از 8 روز برمی گردیم تا زندگی خود را در میان آنها که حتی دوستشان نداریم ادامه دهیم . حتی خداحافظی هم نمی کنیم . چون خاطره آنها همراه ما می آیند و ما را رها نمی کنند. مگر نه این که وداع به هنگام جدایی است ؟.. . زندگی با آنها کینه داشت ، اما آنها به زندگی لبخند می زدند ."
بی مناسبت نیست  در این فرصت از تأثیر ترجمه هایی که صمد از شعر فروغ  کرده بود در بین جوانان ترک زبان  نیزسخنی گفته شودو به حوزه ی نفوذآن ها نگاهی داشت .  مرتضی نگاهی در رمان " آن لاین " از زبان راوی که در واقع منِ حقیقی ِنویسنده  می باشد چنین آورده است :
" من و مجید تازه شروع کرده بودیم به شعر گفتن و ازجهان ارونقی کرمانی و امیر عشیری پرت شده بودیم به جهان ماکسیم گورگی و جک لندن ... در وقت تنفس فهمیدیم که فروغ فرخزاد در تصادفی کشته شده است . کتابخانه مدرسه ما هیچ کدام از کتاب های فروغ را نداشت . اما ما از طریق فردوسی و نگین می دانستیم که فروغ کیست . مرگ فروغ ما را به آقای نورتاب نزدیک تر کرد .... آقای نورتاب روی فرش روزنامه ای پهن کرد و یک بطری عرق کشمش مراغه زمین زد و چند پر کالباس و خیارشور و ما شروع کردیم به نوشانوش... بیرون سرد بود و یخ زده. آقای نورتاب طوری از فروغ صحبت می کرد که انگار او را سالیان درازی می شناخت . آنگاه صحبت را کشاند به صمد بهرنگی و شعر " هدیه " فروغ را با ترجمه ی بهرنگی برایمان خواند .... فروغ آن شب بود که برای ما متولد شد . تولدی دیگر..."
 پیش از آن که ترجمه های بهرنگی از شعرهای فروغ را همراه با  اشاره به عناوین اصلی آنها شاهد باشیم به این کلام ارجمند و اندیشیده شده ی رضا براهنی اشاره می کنم  که در مورد صمد معتقد است : " آن  واقعیت گرا ترین قصه گوی زمانه ی ما ، بی تردید ، پرشور وحال ترین " افسانه ی محبت " روزگار ما نیز هست " و به راستی هم ،  چنین بوده است .مجاهدتهای فرهنگی وی به عنوان یک پیشگام ، رهروان زیادی داشته و آثار او پلی بوده که  ادبیات پویای فارسی  و آذربایجانی را، با پیوندی محکم و استوار درهم گره زده است . مثل ورد محبتی که در افسانه ها می آید و اخوت و همزیستی مهر آمیزی در دلها رقم می خورد .  تلاشهای چشمگیر  وی در این رابطه  که با چاپ داستان " تلخون " در کتاب هفته ی سال 1340 به سردبیری  احمد شاملو آغاز شد ، ارتباط معنوی و ادبی این دو زبان را با یکدیگر محکم تر ساخت  و هر چه زمان گذشت ، پیروان آگاه و بیشتری یافت. طوری که در بین این دوزبان پرمخاطب ، مبادلات فرهنگی و پیشرو ادبی از طریق ترجمه و تألیف ، گسترشی ژرف و فزاینده  یافت . برای مثال اقبالی که خوانندگان فارسی زبان به ترجمه ی رمان های " تبریزمه آلود " از" محمد سعید اردوبادی" و " بابک " از جلال برگشاد که نویسندگان آذربایجانی  اند نشان  می دهند  بی شک همه مدیون تلاشهای بهرنگی است که با همه ی عشق اش به زبان مادری، به عنوان یک چهره ی ادبی و تأثیرگذار، بانی و باعث این پل های دوستی  بین زبان های فارسی و ترکی بوده است . کاری که پیش از وی کسی به ضرورت آن توجه نداشت و بذر آن را بی شک، صمد پاشید و بین ملیت های دیگر ایرانی هم ، طرفداران و همراهان بی شماری یافت .       
 نمونه ای ازشعرهای فروغ فرخزاد با ترجمه ی " صمد بهرنگی " :

تؤحفه
من گئجه نین نهایتین دن سؤیله ییرم
من قارانلیغین نهایتین دن
و گئجه نین نهایتین دن سؤیله ییرم
منیم اوچون چیراق گتیر ، ای مهربان ، بیزه گل سن
وبیر پوتوشقا کیاوندان
خوشبخت کوچه نین قالابالیغینا باخام .*
_________
* ترجمه ی شعر " هدیه از مجموعه ی " تولدی دیگر"

او گونلر
گئتدی او گونلر
اویاخشی گونلر
او ساغلام گونلر
او پیلک لی گؤیلر
او گیلاسلی بوداقلار
او یاشیل سارماشیقلار دالداسیندا بیری بیرینه دایانمیش ائو لر
اویناقجیل بردووانلارین داملاری
اقاقیا عطرین دن گیجَلمیش کوچه لر.
 او گونلر گئتدیلر
او گونلر کیر پیک لریم آراسین دان
ماهنی لاریم قایناردی ، هاوا ایلن دولو کؤپوک لر تک
گؤزوم هرنه یین اوستونه زویه ردی
تزه سود تکین ایچردی اونو
دئیه سن کی ببک لریم آراسین دا
 سئوینجین قرار سیز دوشانی وارایدی
سحر چاغلاری قوجا گونش له
نابلد آختاریش چؤل لرینه گئدردی
گئجه لر قارانلیق مئشه یه جوماردی .
او گونلر گئتدیلر
او ساکیت و قارلی گونلر کی
ایستی اوتاق دا شیشه دالین دان
گؤز تیکردیم ائشی یه هر آن.
تمیزجه قاریم یوموشاق تیفتیک تک
آستا یاغاردی
تاختا نردوانا
دوام سیز شریته
قوجا شام اغاجلاری ساچلارینا
صاباحی ایسه دوشو نه ردیم من ، آه
صاباح
 زویولداق آغ بیر حجم...
اوگونلر گئتدیلر
او گونلر، گونش ده چورویه ن اوتلار تک
گونش دن چورودولر
اقاقیا عطرین دن گیجلمیش کوچه لر ایتدیلر
گئدر گلمز خییاوانلارین ایزدحامین دا
و صوراتین شمدانی یارپاغی ایله
 بویایان او قیز، آه
ایندی یالقیز بیرآرواددیر
ایندی یالقیز بیرآرواددیر. *
_______________
* ترجمه ی شعر " آن روزها " ی فروغ فرخزاد از مجموعه ی " تولدی دیگر"
____________________________________________
منابع :
" گئجه دیر ، باخ گئجه دیر" ( هست شب ، آری شب) ، انتخاب و ترجمه : صمد بهرنگی ، چاپ اول 1379 – تبریز ، نشر بهرنگی
برادرم صمد بهرنگی ، اسد بهرنگی ، چاپ اول 1378- تبریز، نشر بهرنگی
یادمان صمد بهرنگی ، علی اشرف درویشیان ، چاپ اول 1379 – تهران ، انتشارات کتاب و فرهنگبه نقل از : سایت دیدگاه به کوشش: منصوره اشرافی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.