گفتگو با فریبا حاج دایی
به مناسبت انتشار کتاب " با شیرینی وارد می شویم"
فریبا حاج دایی ، از تلاشگران عرصه ادبیات خلاق است و در قصه نویسی ، ذوقی خاص دارد و از ادمهایی می نویسد که انها را خوب می شناسد و شایدنمونه ی نوعی شان را در جوامع شهری کشور های توسعه یافته همه سراغ دارند . اما سبک و سیاق ویژه اش ، او را درنوع روایت و خلق شخصیت ها متمایز می کند وآمیزه های تخیل اش با واقعیات اجتماعی ، رنگین و جاندارتر از آنی است که گام هر نویسنده ای را بر قله های رفیع آن ، راهی باشد .
گفتگو با فریبا حاج دایی
به مناسبت انتشار کتاب " با شیرینی وارد می شویم"
فریبا حاج دایی ، از تلاشگران عرصه ادبیات خلاق است و در قصه نویسی ، ذوقی خاص دارد و از ادمهایی می نویسد که انها را خوب می شناسد و شایدنمونه ی نوعی شان را در جوامع شهری کشور های توسعه یافته همه سراغ دارند . اما سبک و سیاق ویژه اش ، او را درنوع روایت و خلق شخصیت ها متمایز می کند وآمیزه های تخیل اش با واقعیات اجتماعی ، رنگین و جاندارتر از آنی است که گام هر نویسنده ای را بر قله های رفیع آن ، راهی باشد .
کتاب " با شیرینی وارد می شویم " ازفریبا حاج دایی را همسر فرهیخته اش جناب" رامین مستقیم "که از نام اوران حوزه ی گزارشگری و روزنامه نگاری می باشد ،به خواهش من برای مجله اندیشه فرهنگی ارسال کردند و وقتی قصه ها را خواندم حسی از شعف و غرور در من ایجاد شد و از این که حاج دایی توانسته با این اثر ، تولدی چنین باشکوه داشته باشد و نام خود را بر تارَکِ قصه نویسی ایران ، با چنین اثرخلاقه ای ثبت کند، به عنوان یک خادم ِ ادبیات خوشحال شده و خواهان گفتگویی شدم که حاصل آن ، هرچند کوتاه و موجز است اما برای دوستداران ادبیات و بخصوص نویسندگان جوان ، تازگی های خود را دارد .
علیرضا ذیحق
سردبیر ماهنامه اندیشه فرهنگی
شهریور 1389
- با تشکر ازپذیرش دعوت مجله اندیشه فرهنگی برای این گفتگوی ویژه، وارد بحث می شوم . قصه های شما در کتاب " با شیرینی وارد می شویم " چنان به واقعیت نزدیکند که حتی خیلی ها آنها را ، داستان زندگی خود می پندارند . یک مورد را هم خود من شاهد بودم که مدعی بود داستان " ای دادِ بی داد" ، از زندگی او برداشت شده و آن همه شباهت و همذات پنداری برایش حیرت انگیز بود. این اتفاق را چه جوری تعبیر می کنید ؟
- من داستانگویی و داستاننویسی را دوست دارم و فکر میکنم بازآفرینی واقعیت ملموس، ظرف خوبی برای ریختن تخیل داستانی است، اما متأسفانه زندگی ما تکهتکه است و از آن بدتر منِ نویسنده هم برای بیان تجارب این زندگی ،لحظههای بسیار کوتاهی در اختیار دارم.
- محور اصلی قصه های شما در این مجموعه عمدتا حول زنان می چرخد وخصوصا زنان تحصیل کرده ا ی که به نوعی قربانی باورها ، سنت ها ومدرنیته ای نارس و پر گیر ودارند . زنانی که انگار در برزخی گرفتارند و نه حسی از بهشت دارند و نه خود را دوزخی می پندارند . خود شما چه نظری دارید ؟
- ما الان در جامعهای زندگی میکنیم که درحال گذار است. زن ما فاقد بسیاری از حقوق است و در عین حال خیلی از حقوق را هم دارا است بی آنکه مجبور به پرداخت هزینههای آن حقوق باشد. او خارج از خانه کار میکند ولی کسی از او به طور مستقیم توقع ندارد در پرداخت هزینههای خانه شریک باشد. البته اگر دلش خواست کمکَکی می کند ولی در عین حال خود را محق میداند که غرغرکنان بگوید این کار وظیفهاش نیست. حال آنکه کسی نیست به او بگوید زمانی را که تو خارج از خانه هستی و کارهایی را که میتوانستی در خانه انجام بدهی انجام نمیدهی، هزینه این عدم حضور فیزیکی و روانی و ذهنی را چه کسی جز خودت باید بپردازد؟! زن امروزی ما دیگر نه آن زن مصرفکننده قاجاری است و نه زن کاملاً متکی به خودِ اروپایی . در واقع شتر مرغی است که موقع بار بردن مرغ می شود و وقت تخم کردن شتر.
- شاید این موضوع به شکلی هم برمی گردد به ویژگی های جامعه شناختی ایران ِ امروز ، که نوعی دوگانگی زیستی را درزندگی های خصوصی و زندگی های اجتماعی ایجاد کرده و تعارضی را سبب شده که با ریا و محاظه کاری گره خورده است . شاید هم این ویژگی برمی گردد به لحن صمیمی و رگه های طنزی که در قصه های شما بافتی هنرمندانه یافته است.
- من نمیدانم تا چه حد با خود و نوشتههایم صمیمی هستم. در جایی که داریم زندگی میکنیم هر یک ازما ناچاریم خود و شیوة زندگانی خود را انکار کنیم و دائم خود را چیزی بنماییم که به واقع نیستیم. برای همین من هم هیچ ادعایی ندارم آن چه را در درون حس کردهام عیناً روی کاغذ آوردهام زیرا سردرگم تر از آنم که حتی درونیات خود را بشناسم. البته از سویی فکر میکنم این خوب است که نهاد ناآرامی داشته باشی و با بیقراری جلو بروی شاید آن وقت از خودت توقع بیشتری داشته باشی.
- هرچند که شما سالهاست با قصه نویسی مأنوس هستید و می توانستید مجموعه داستانهاتان را سالها پیش از این هم منتشر کنید ، پس چرا این همه دیر به فکر نظم و ترتیب آنها در قالب کتاب افتاده اید ؟ آیا این تأخیر ریشه ای در تحولات سریع اجتماعی و وجود رفتار های سلیقه ای در حوزه ی نشر و مسائل روشنفکری دارد ؟
- من داتاً آدم بینظمی هستم و از شما پنهان نباشد که هنوز راهی برای غلبه بر آن ندارم ولی از خودم ناراضی هم نیستم که بنا بر تئوری ترمودینامیک جهان رو به بینظمی می رود و بینظمی غایت است؛ پس چرا من باید بر خلاف فطرت خود و سرشت کائنات عمل کنم.
به همین قیاس جامعه هم در حال دگرگونی و بینظمی است. ما در یک دورة تحول زندگی میکنیم؛ یک دورهای که مقدار زیادی از مفاهیم اخلاقی و هرچیزی که به اصطلاح پیش از این سازندة جامعه و روحیات جامعة ما بوده درهم ریخته است و به نظر میرسد حتی میان خود روشنفکران مملکت ما هم رابطهای وجود ندارد، چون اجماعی بین افکار، ایدهآلها، آرزوها، خواستها و هدفهاشان نیست و وقتی این همزبانی وجود نداشته باشد، طبیعی است که این رابطه هم نمیتواند به وجود بیاید.
تنها چیزی که میدانم این است که هیچ وقت آگاهانه دروغ نمیگویم و نخواهم گفت. ولی در عین حال این را هم می دانم که انسان حتی با خودش هم روراست نیست. او نیاز به گفتن دروغ دارد تا خود را بهتر ببیند و خود را تبرئه کند. هر یک از ما بخش پنهان شدهای دارد. به قول رومن رولان ما همه مارهای فروخوردهای داریم که دوست داریم هیچ وقت نشخوارشان نکنیم.
- قصه هاتان تاچه حدی از زندگی شخصی خود و آدمهایی که می شناسید ، متأ ثرند و شدت آن را در چه حد می دانید ؟
- اگر بخواهی از قصه زندگی آدمهای دیگر هم وام بگیری میتوانی بی هیچ وجدان دردی این کار را بکنی چون بی شک مردم میخواهند قصههایشان را نقل کنند، فقط در پی فرصت هستند. من هم اغلب شروع یک داستان را از یک خاطره و یا یک حکایت میگیرم، ولی این شروع در داستان نهایی گم میشود و معمولاً قابل تشخیص نیست.
- پاره ای از داستانهای شما در مجموعه ی " با شما وارد می شویم " ، چنان تصویری اند که انگار داری با یک دوربین ، همپا ی محیط و ادمها با ماجراها قاطی می شوی و می شود گفت که با کمی تغییردر متن ، به شکلی تبدیل به فیلمنامه های قرص و محکمی می شوند. اگر قرار بود یک فیلمساز، یکی از قصه ها تان را فیلم بکند ، خودتان کدام قصه را پیشنهاد می کردید ؟ و ایا دست داشتید که سناریوی آن را خود بنویسید یا به کارگردان بسپارید و یا که به فیلمنامه نویسی حرفه ای ؟
- راستش نمی دانم کدام داستانم قابلیت بیشتری برای فیلم شدن دارد، شاید«زندگی رویایی من». «نشسته روبهروم» هم شاید بد نباشد، گرچه داستان هولانگیزی است و به ما مینمایاند که اگر در برابر قدم به قدم کارهای زندگی خود مسئولانه برخورد نکنیم ممکن است زندگی خود و خانواده را زیرو رو کنیم. برگردم به سوال شما؛ میدانیم که هر فیلم یک برداشت از داستان است و هر داستان برای فیلم شدن به شخص فیلمنامهنویسی نیاز دارد؛ که بر خلاف آنچه این روزها رایج شده است الزاماً خود نویسنده یا کارگردان نباید باشد. میدانیم که فیلمنامه داستان«داشتن و نداشتن» همینگوی را نه خودِ همینگوی که فاکنر نوشته است. به نظر من اگر فیلمنامهنویسی رشد نکند از هر داستان خوبی هم می شود فیلم بد ساخت.
- نواوری های شما در بعضی از قصه ها ، غافلگیر کننده اند و با همه ی معمولی بودن مضمون،ساختاری بدیع به آنها داده اید که در نوع خود کم نظیرند . مثلا داستانهای " هردوشنبه، هوا" ،" زندگی رویایی من" و " دختر ایران" .
- داستان«هر دوشنبه، هوا» داستانی است از جنس گزارشهایی که ممکن است در هر روزنامهای درج شود. این به ظاهر گزارش به شیوه«استشهادی – استعلامی » نوشته شده؛ یعنی نقلِ یک داستان پس از وقوع همراه با پرسوجو از این و آن، نزدیک به شیوهای که در داستانهای پلیسی معمول است. به این شیوة روایت«راوی غیر معتمد» یا«راوی دروغگو» نیز گفتهاند؛ یعنی از«دانای کل» خبری نیست و همه چیز به علمِ قهرمانها محدود میشود. در این نوع روایتپردازی قصه به صورت گزارشی رسمی و یا غیررسمی و با استفاده از شهود مختلف و متفاوت شکل میگیرد. تفاوت اصلی قالب پلیسی و داستان«استشهادی - استعلامی » در داشتن و یا نداشتن قطعیت و یقین است.
کی خوشبخت است و کی بدبخت؟ کی راه زندگی را پیدا کرده؟! این را من سعی کردهام در داستان«زندگی رویایی من» نشان بدهم. حاملگی زنانی از بافتها و طبقات اجتماعی مختلف را که هریک غصههای خاص خود را دارند و این در حالی است که از تعرض مردان هم در امان نیستند، حتی اگر آدم داستانی باشند. در این داستان مرد نویسندهای که دارد از این زنان مینویسد با بدچشمی تمام در کمینشان است تا از آنها معشوقه بسازد.
«دختر ایران» دنیای کوچک و فشرده شدهای از یک دنیای وسیعتر است. هر یک از ما بی آنکه چیزی از زندگی آن دختر، به ظاهر دانشجو، بدانیم آن را تجسم میکنیم و این تجسم برای هر خواننده فرضی به جوری و به نوعی است.
به نقل از ماهنامه "اندیشه فرهنگی "
شهریور 1389