مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

مکتوبات / ترس / یادداشتی از علیرضا ذیحق


http://s3.picofile.com/file/8214643492/4kti68.jpg  مکتوبات / ترس / یادداشتی از علیرضا ذیحق



دوستی که دوستی اش برایم ارزشمند است و از نوشته هایش لذت می برم و کلی خانمه ، از من خواسته که از ترسهایم بنویسم و من نیز می نویسم ...سخته که بگویم از چی می ترسم . اما از یک چیزهایی واهمه دارم . اینکه بی موقع زنگ بزنند خانه یا تلفن فرق نمی کند .بی پولی هم از ترسها یی است که دارم . این هراس ها یکی دوتا نیستند. از سرطان واقعا وحشت دارم . ترس این را دارم که نکند روزی از جایی اداره ای احضارم کنند( نه اینکه تجربه نکرده باشم اما باز . می ترسم ) . انجام بعضی کارهای خیلی خصوصی تو جمع و فضای باز نیز به واهمه ام می اندازد . درد لعنتی هم این حس را دارد ،از آمدن اش می ترسم . خبر بیماری آنهایی که دوستشان دارم نیز از ترسهایم است . هنگام نگاه کردن از بلندی ، ترس باعث می شود که دست و پایم بلرزد . جوان که بودم این شعر شاملو را می خواندم که هراس من از مردن در سرزمینی است که در آن مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد . ولی الآن چنین ترسی ندارم . فهمیده ام که خیلی چیزها تو این ینگه دنیا درست شدنی نیست . یا باید مهاجرت کرد و یا باید ماند و ضجه نکرد . خلاصه باید گفت که روی هم رفته آدم ترسویی هستم زیرا از عاشق شدن هم می ترسم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.