مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

فردین و دوستی اش با جهان پهلوان تختی / علیرضا ذیحق

  http://s3.picofile.com/file/8214065576/%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%8C_%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%B1_%D8%B3%DB%8C%D9%86.jpg  علیرضا ذیحق


زندگی و آثار فردین


فصل دوم

 

فردین و دوستی اش با جهان پهلوان تختی

 

تختی و فردین که حالا هر دو افسانه ای هستند ویادمانی از روزگارانی سپری شده  و هر یکی با زوایایی رمز آمیز و نیک وکشف ناشده  بر فرازدلها، در دورانی  که بودند و باهم  بودند، جدا از جوانمردی های ذاتی  وپهلوانی هایشان در عرصه ی کشتی، یکی عشق سیاست داشت و خدمت خلق به شیوه ی خاص خود ودیگری شیفته ی مردم ، هنر وشهرت به گونه ای دیگر، و نگران اینکه مبادا فردا که از کشتی کناره می گیرد  و دیگر صدای دستان مردم را که وقتی به هم میخوردند و از آنها  نیرو می گرفت، دیگر نمی شنید چه حالی می یافت.


 

 

  http://s3.picofile.com/file/8214065576/%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%8C_%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%B1_%D8%B3%DB%8C%D9%86.jpg  علیرضا ذیحق

زندگی و آثار فردین


فصل دوم

 

فردین و دوستی اش با جهان پهلوان تختی

 

تختی و فردین که حالا هر دو افسانه ای هستند ویادمانی از روزگارانی سپری شده  و هر یکی با زوایایی رمز آمیز و نیک وکشف ناشده  بر فرازدلها، در دورانی  که بودند و باهم  بودند، جدا از جوانمردی های ذاتی  وپهلوانی هایشان در عرصه ی کشتی، یکی عشق سیاست داشت و خدمت خلق به شیوه ی خاص خود ودیگری شیفته ی مردم ، هنر وشهرت به گونه ای دیگر، و نگران اینکه مبادا فردا که از کشتی کناره می گیرد  و دیگر صدای دستان مردم را که وقتی به هم میخوردند و از آنها  نیرو می گرفت، دیگر نمی شنید چه حالی می یافت.

بیست وهفت ساله بود و رو سکوی قهرمانی و می دید که دیر و زود ، باید  تشک کشتی را برای وداع می بوسید. ورزش، سی سالگی به بعد را تاب نمی آورد. هر چند شغلی تو سازمان برنامه داشت و همیشه آماده برای مربی گری کشتی، اما جنس او فرق می کرد. زندگی را با سکون وسکوت هایش دوست نداشت. عاشق حرکت بود و صعود. گذران  معیشتی خود ، همسر وفرزندانش را نیزبهتر و مرفه تر می خواست. زندگی  کارمندی تکافوی آرزوهایش را نمی کرد و بیزاری از سیاست را هم داشت. حسی که به نوعی برمی گشت به ضمیر ناخود آگاهش و کودکی ها. روزی که بخاطر سوژه ی سیاسی" پیس" پدرش از کارهای میرزاده عشقی ، غوغایی بپا شده وپدر را  ازدنیای هنر به عزلت اش رانده بود ولحظاتی که بخاطر نقاشی یک اسکناس_ آن رویش که عکس شاه بود_ سرش را به تخته سیاه کوبیده بودندوبه اخراج اش از مدرسه منتهی می شد. نقاشی اش چنان زیبا و طبیعی از کار درآمده بود که تهمت جعل اسکناس خورده بود. توسط تیپی از معلمانی که به قول " نیما یوشیج " کارشان با مزد شروع شده وبا مزد پایان می پذیرد.

فردین این تفکر را همیشه با خود داشت که " «سیاست زیر سرپوشی از کلک ودروغ وبی عاطفگی است »(3)  وحتی وقتی " تختی " با او از مسائل سیاسی صحبت می کرد امتناع می ورزید ومی گفت: «من شعور سیاسی ندارم .»(4)

در اوج شهرت ورزشی اش بود که یک جورهایی خواست پای در راهی بگذارد که پدر را به انزوایی درد ناک  کشانده بود. رفت تئاتر " آناهیتا" و شرکت در کلاسهای آموزشی " اسکویی" ها وهفت هشت ماهی هم خاک صحنه وپشت صحنه خورد وهمکاری در ساخت دکورها ونقاسی ها و قرار شد که به زودی نقشی را بگیرد  که یکهو قرارش عوض شد و ورفتارهایی دید از مسئولان ودست اندر کاران  " تئاتر"  و حس کرد  فضا سخت ناجوانمردانه است  وبا حال وهوای مردی و مردانگی ،در مصافی نابرابر. سال  1337 بود وبعداز ظهر سردی از روزهای زمستان و داشت در خیابان اسلامبول، از جلوی سینما سهیلا می گذشت که دید  روپرده ، فیلم وسترنی است و مردم صف بسته اند.  وقت داشت وایستاد تو صف وداشت نوبت اش می رسید که متوجه نگاههای نافذی در داخل سینما شدکه به او زل زده بود وبعد آمد جلو آمد و اورا با احترام ، درون سینما خواند. " اسماعیل کوشان " بود ،صاحب " استودیو پارس فیلم". فردین را شناخته بود ونگو که این اواخر دنبال اش می گشت تا رل اصلی فیلم " چشمه آب حیات" را به او پیشنهاد کند.از اینجاست که پرت می شود به دنیای سینما واما او که اهل نشیب نبود ، به فرازها می رسد وبه ا وجی  رشک برانگیز در کار هنری.

فردین ، قهرمانی می شود که دیگر ، شکستی نمی پذیرد وهمچنان تا حذف و مرگ اش ، و درتاریخ و سرزمینی که سینمایش تداوم دارد، روسکویی  می ایستد که همچنان " سلطان قلبها" می ماند . 

 

 

 

پی نوشت ها:                                                                                                 *************                                                                                                                                                   

 

3و 4- عباس بهارلو/ سینمای فردین به روایت " محمد علی فردین"/چاپ اول / 1379 /نشر قطره/ص77

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.