مکتوبات / یادداشتی از علیرضا ذیحق
معجزه ی خاک
" معجز " ، نام شاعری است از" شبستر" که وقتی او در آنجا می زیست قصبه ای کوچک و دور از راه های اصلی بوده است . او پنج سال پیش از شروع جنگ جهانی دوم درکما ل فقر ودر میان نامهربانی های مردم دیارش در گذشته بود . حتی اجازه ی دفن اش نیز در شبستر داده نشد و آرامگه او هنوزمعلوم نیست . جرم اش آن بود که در شعرهایش ، از حقوق زنان دفاع می کرد و پته ی مقدس نمایان را رو آب می ریخت . مردم از ترس این که تکفیر نشوند نه به عروسی دعوت اش می کردند و نه به سوگواری هاراه اش می دادند. شهرت معجز اما بخاطر اشعارش که زود در حافظه بار می نشست و درد دردمندان بود ، در میان مردم چنان بود که حتی در کشورهای همسایه نیز نامی شناخته شده بود . روزی ازرنج او برای دانشجویان ام صحبت می کردم که یکی گفت: " تقصیر خودش بود . اوکه شانزده سال از جوانی اش را در استانبول زیسته بود چرا دوباره به شبستر بازگشته بود که چنین بلاهایی سرش بیاید . "
رفتم تو فکروتنها جوابی یافتم بگویم این بود : " شاید دلیل اش درد غربت بود و شایدهم رسالتی که بر دوش اش سنگینی می کرد . او مبشر بیداری بود . اما یک چیزی را خوب می دانم و آن این که اگر در وطن نمی زیست . هرگز " معجز " نمی شد . حالا کپّه ی خاکی بود و تمام ."
1/3/93