مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

مکتوبات /درس انشا / ;یادداشتی از علیرضا ذیحق

http://s6.picofile.com/file/8218844184/_.jpg علیرضا ذیحق

 

درس انشا


در نوجوانی ، معلم ادبیاتی داشتیم که مرا پای تخته سیاه خواند و گفت انشائی که نوشتی را بخوان .موضوع انشا هم یک بحث کلیشه ای بود . این که علم بهتر است یا ثروت . من که پدرم فردی دانشگاهی بود و در کمال فقر می زیست و عموهایم خواندن و نوشتن می دانستند و برای خود برو بیایی داشتند نوشته بودم ثروت بهتر است .


 

http://s6.picofile.com/file/8218844184/_.jpg علیرضا ذیحق

 

درس انشا


در نوجوانی ، معلم ادبیاتی داشتیم که مرا پای تخته سیاه خواند و گفت انشائی که نوشتی را بخوان .موضوع انشا هم یک بحث کلیشه ای بود . این که علم بهتر است یا ثروت . من که پدرم فردی دانشگاهی بود و در کمال فقر می زیست و عموهایم خواندن و نوشتن می دانستند و برای خود برو بیایی داشتند نوشته بودم ثروت بهتر است . هنوز تا نصفه های انشایم را نخوانده بودم که معلممان برزخ شد و باعصبانیت دفترچه را از دستم گرفت و از کلاس رفت بیرون . بعد از چند دقیقه مرا به دفتر مدیر صدا کرده و سرم داد کشیدند که این چه مزخرفاتی است نوشتی . مگر نمی دانی بد آموزی های تو توهین به شاه و مملکت است و اگر درزکند پدرت را می سوزانند و از این قضایا . سالها از این ماجرا گذشت و روزی که یک مشکل امنیتی برایم پیش آمده بود ودر جواب این که جرمی ندارم و همه افتراست همان دفتر انشا را با بعضی  کاغذ دستک ها مقابل ام گذاشتند و جز سکوت ، دیگر چیزی برای گفتن نداشتم .

کاری با عواقب ماجرا ندارم که هزار و یک مورد مشابه این را مردم زیسته اند و اما چیزی که ناراحت ام کرد رفتار  معلم و مدیری بود که ارمغان سیستم آموزشی در کشورهای استبدادی بود .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.