نوشتن ، همه ی جان ِ نویسنده
نوشتن ،همه ی جان ِ نویسنده
جفایی خُرد کننده تر از فقدان ایمان به آنچه آدمی باور دارد ، وجود ندارد . خصوصا که وقتی نوشتن ، اسّ و اساس همه ی باورهای آدمی بشود. نوشتن می تواند هزار و یک دلیل داشته باشد و اما برای یک نویسنده ، که اثری بدیع خلق می کند ، نوشتن همه ی جان اوست . جانی که با همه ی پربها بودن اش ، جامعه آن را به پشیزی نمی گیرد و در بده بستان های اجتماعی ، گردش اقتصادی اش آنچنان کوچک و بی بهاست که خود نویسنده نیز در چرخدنده های آن خُرد و خاکشیر می شود . سخن از دیروز و پریروز و این که فردا چه خواهد شد نیست سخن از امروز است . روزگاری که نویسنده ها ی راستین و زنده قدر نمی بینند واگر هم بزرگداشتی از طرف بعضی مجامع دولتی هست عمده اش اختصا ص به در گذشتگان دارد و یا آنان که تخصصی در یک رشته ی دانشگاهی دارند و از روی ضرورتهای اداری و پرسنلی ، چند کتاب هم نوشته اند و اما کارشان در کفه ی هنر و زیبایی ، وزنی ندارد . چنین می شود که آدمی ایمان اش را به آنچه باور دارد از دست می دهد و بدین طریق جامعه ، از طریق عدم تشویقی که روا می دارد ، فردایی را شاهد خواهد بود که نویسنده ای مردمی نخواهد داشت . هر چه خواهد بود افرادی مزدبگیروصله خواه خواهند بود که به ازای مزدی در کف ، قلم خواهند زد . شاید این سؤال مطرح شود که مگردر دوران نیماها و هدایت ها ، نویسنده ها قدری دیده اند که چنان غولهایی سربلند کرده اند که باید گفت آنان ثمره ی انقلاب مشروطه اند و در آن زمانه ، کتابخوان ها اینچنین قلیل نبوده اند و مطبوعات ، تنوع و تکثری داشته اند و در دست اهل فن بود و می دانستند که چسان ، مخاطب ایجاد کنند و با تکیه بر تکفروشی و اقتصاد دکه های مطبوعاتی ، کاری از پیش ببرند و چشمشان برحمایت ها و سوبسید های کذایی نباشد . این روزها تکثر در مطبوعات – به برکت وجود نشریات شهرستانی – شاید هم زیاد به چشم بخورد واما غافل از تنوع . اگر کپی پست های اینترنتی را از نشریات عمدتا شهرستانی حذف کنیم ، جز خبرنامه های خام و اعلان های آگهی چیزی نیستند . نه هیئت تحریریه ای نه نویسنده ای و نه که روال و سیاستی خاص. از این رو نیز هر چه استعداد و نخبه ای در زمینه ی روزنامه نگاری می شود سراغ گرفت ، با مهاجرت از شهرستانها راهی پایتخت شده اند که اقلا آن جا روزنامه های کثیر الانتشاری وجود دارد و دارای کادر و پرسنل و پول و امکانات هستند و در شهرستانها ، خبری نیست . اما درکل و در صحبت از مطبوعات ، چه در تهران و چه شهرستانها ، دچار بحران مخاطب هستیم . سخن از ریزش مخاطب نیست زیرا اول باید جذب مخاطب صورت گیرد و بعد ریزشی صورت گیرد که مشکل و اِشکال ، در یافتن مخاطب است . روزنامه هایی که در همان روز انتشار ، کیلویی به فروش می روند نشان از این فاجعه دارد . در بحث از آسیب شناسی مطبوعات سخن ها می توان گفت که ممیزی ها هم البته خیلی تأثیر دارند و اما نکته ی اساسی در مطبوعات مستقل ، یکی هم کمبود سرمایه است . می بینی نشریه ای در غلتک افتاده و کم و بیش هم مخاطبی یافته و اما چون از پشتوانه ی مالی مناسبی برخوردار نیست ، دچار ایست جانی شده و از انتشار باز می ماند و چاره می مانَد این که برای جلوگیری از لغومجوز ، هر شش ماهی یک شماره ی بی سر وته روانه ی دکه های مطبوعاتی کنند و بازار پر می شود از نشریاتی که مردم بدانها اعتمادی ندارند .