مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

جهانی رنج در خنده‌های پنهان ( نگاهی به قصه های رسول پرویزی ) / علیرضا ذیحق

http://s6.picofile.com/file/8223929442/parvizi_Book.jpg  علیرضا ذیحق

  جهانی رنج در خنده‌های پنهان


نگاهی به قصه های رسول پرویزی

 در ادبیات داستانی ایران، رسول پرویزی (1356- 1298) را بیشتر با کتاب" شلوارهای وصله دار" می شناسند. اثری که چاپ اول آن در سال 1336ه.ش توسط انتشارات امیرکبیر صورت گرفت و پاره‌ای از قصه های طنزآمیز آن با استقبال مواجه شد.

http://s6.picofile.com/file/8223929442/parvizi_Book.jpg علیرضا ذیحق

  جهانی رنج در خنده‌های پنهان


نگاهی به قصه های رسول پرویزی

در ادبیات داستانی ایران، رسول پرویزی (1356- 1298) را بیشتر با کتاب" شلوارهای وصله دار" می شناسند. اثری که چاپ اول آن در سال 1336ه.ش توسط انتشارات امیرکبیر صورت گرفت و پاره‌ای از قصه های طنزآمیز آن با استقبال مواجه شد. خصوصا داستان‌های کوتاه " قصه ی عینکم"، " پالتو حنائیم "، " شلوارهای وصله دار" و" زنگ انشا". اما کتاب بعدی وی که " لولی سرمست " بود چنگی به دل نزد و نه منتقدان را خوش آمد و نه خوانندگان را. حتی شیوه ی نگارش وی نیز که " سهل و ساده و بی پیرایه وبه زبان ساده ی مادری و فارسی خودمانی بود "به ماندگاری خیلی از آثارش کمکی نکرد. رسول پرویزی روزگاری می گفت : " بدین فکر بودم که از قلم تیشه‌ای بسازم و اجتماعی را که در آن کودکان هم تأمین ندارند بکوبم...آن دوره که خیال می کردم هدفی در کار است و بعد معلوم شد همه اش کشک بودو ول معطل بودم. شاید مربوط به دوره ی آزادگی بود و اکنون مرتجعم ... قطعات کتاب یک بار در روزنامه‌ها و مجله ها چاپ شده و آقای " فریدون کار" زحمت جمع آوری را کشید..."
رسول پرویزی که به دشتهای تند خوی جنوب عشق می ورزید و دورانی را نیز صاحب جاه و مقامی دررده های بالای حاکمیت بود می گفت :" اکنون فرزندان سراسر آن دشتها ی جنوب با چشمان سیاه تابناک که جهانی رنج و عظمت را در آن چشمان نهفته دارند مرا نویسنده‌ی " پالتو حنائی " می دانند. نویسنده ی " قصه ی عینکم ". اینان مرا هرگز صاحب کارو شغل و مقام نشناختند و چه خوب کردند. اینان در گرمی مهر چشمان سیاهشان به من آموختند که باید همیشه " رسول " باشم.... نوشتن نوعی عبادت است ودر حرمت عبادت نیست که ریا بکار رود و فریب آغاز گردد." چنانچه خود نیز متذکر شد او واقعا هم نوشتن را عبادت می دانست وهرگزنشد که ذوق وقلم خود را مستمسکی برای پله های ترقی و توجیه پلشتی های عصری بسازد که زمانی خود نیز جزو منتقدان آن بود.
در مجموعه داستان" شلوارهای وصله دار" که شامل 20 داستان کوتاه است و به بعضی از آنها اشاره شد، دوقصه نیز حائز اهمیت است که " شیرمحمد " و" زار صفر" ازآن جمله اند و شخصیت پردازی ها طوری است که ما را با خود به " هوای تفتیده ی دشتسستان " و دیدار " مردان آفتاب خورده ی سرنترس و جنگجو وحق جوی " جنوب می برد. در این دوقصه لحن و بیان نویسنده چنان صمیمی و حماسی می شود که با همه ی سادگی زبان و پایبندی نویسنده به کاربرد اصطلاحا ت عامه، شگرفی و استحکام آن جملات را هرگزنمی توان از حافظه ی نثرداستانی زدود و از کنارشان بی توجه گذشت :
" «
زار صفر»بسیار نر و بزن و بهادر بود. یک تنه صد مرد بود... وقتی که بدن مردانه ی زمختش می جوشید و عرق می ریخت، عرق از چهار بستش سرازیر بود....هیبت رستم داشت، وقتی میان نخلستان پیدا می شد، باغداران ماستها را کیسه می کردند، حتی ژاندارم ده که خیلی بخودش می بالید و کمربند نو می بست و جلو کدخدا رسول ده تیرش را پس و پیش می کردو بپاگون حضرت اجل قسم می خورد از صفر سخت حساب می برد... «زارمحمد » از دور پیدا شد.برخلاف همیشه سردماغ نبود. همه خیال می کردند روزه زار محمد را برده است. نشاط از صورت زار محمد گریخته بود. قیافه اش آشفته و درهم می نمود.هیچوقت زار محمد اینطوری نبود. وقتی از بندر برمی گشت می گفت و می خندید و پسته شکنی می کرد. ریزه زنی بساز و نجیب داشت. زار محمد کوتاه خونه و چهار شانه بود. بدن سفت و سختی داشت. مثل این که عوض گوشت و خون در بدنش سرب ریخته بودند. وقتی راه می افتاد پایش از سنگینی در شن های ده فرو می رفت... زار محمد ماتش زد، عجب !... با این وجود زار محمد به این زودی راضی نمیشد پولش هدر برود... ناگهان تفنگ نیبند زار محمد بال گرفت. صدای صفیر گلوله پیچید و بوی باروت پخش شد... هنوز آژانها و گزمه ها این طرف و آن طرف می دویدند. زار محمد آرام آرام راه افتاد، کنار دریا رسید. ازجان پناه ساحل به دریا پرید و در میان تاریکی و موج ناپدید گشت... زار محمد دیگر نبود. اسم او هم نبود. دیگر به او نگفتند زار محمد. همه می گفتند، شیرمحمد، شیر محمد."
حسن میر عابدینی در کتاب پژوهشی" صد سال داستان نویسی ایران " که هیچ هم عاری از خطانیست و دربعضی جاها حتی نقل خلاصه ی کتابها هم با دقت لازم صورت نگرفته و بیشتر به نقد سلیقه ای پرداخته می شود تا روایتی آدکامیک و متکی بر نظریه های ادبی از موضوعات مورد بحث،چنین می گوید : پرویزی در " شلوار های وصله دار"، ماجراهای ایام کودکی، فقر خانواده وتند خویی و زنبارگی پدر، و حقارت و ظلمت جاری در در محیط مدرسه را با نثری ساده و شیرین و ذوقی سرگرم کننده بازگفت...پرویزی، این نقال خاطره نویس شیرین سخن، روز به روز قابلیت های اخلاقی و هنری خود را ازدست می دهد و به توصیف عرصه های محدود تری از زندگی می پردازد. در داستان های "لولی سرمست " (1344) کمتر اثری از ذوق سرگرم کننده داستان های اولیه ی او دیده می شود. ضعف مضمون و نثر در لولی سرمست نشان دهنده ی دوره ی خلاق نویسندگی اوست. "
هرچند که ضعف نثر درداستان های " لولی سرمست " را به هیچ وجه نمی شود پذیرفت و همچنین قضاوت در مورد قابلیت های اخلاقی وی که امری کاملا شخصی و بی ارتباط با تاریخ داستان نویسی است و نیز، اطلاق صفت نقالی را در مقام یک نویسنده ی خلاق به رسول پرویزی، اما یک چیزی که اقبال عامه و روشنفکران را از آثار او برمی گرداند جدا از سهل گیری هایش در کاربرد تکنیک های قصه،به تعبیر " جورج لوکاچ "،عبارت است از "عدم پرورش تعین های اساسی زندگی اجتماعی در فرآیند تحول تاریخی آن و غفلت از ترسیم این تعین ها در قالب جلوه ی آنهادر افراد مختلف ورویدادهای اجتماعی ".
طنز آوری های رسول پرویزی در حوزه‌ی ادبیات داستانی در یکصد سال اول داستان‌نویسی ایران، که با " یکی بود یکی نبود" سید محمد علی جمالزاده تولد و تبلو ریافته است، جایگاهی دارد که هرگز نام و یاد او را از خاطرها و اوراق قصه نویسی فارسی، نخواهد کاست.

---------------------------------------------------------------
منابع :
1-
شلوار های وصله دار، رسول پرویزی، چاپ ششم 1353، کتابهای پرستو، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تهران
2-
صد سال داستان نویسی ایران، حسن میر عابدینی، جلد اول و دوم، نشر چشمه، تهران 1377
3-
جامعه شناسی رمان، جورج لوکاچ، ترجمه : محمد جعفر پوینده،نشر تجربه، تهران



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.