مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

گفتگوی منصوره اشرافی ( نویسنده ، شاعر و نقاش) با علیرضا ذیحق



گفتگوی منصوره اشرافی ( نویسنده ، شاعر و نقاش) با علیرضا ذیحق


اگر از شما بپرسم علیرضا ذیحق را برای من معرفی و توصیف کنید چه می گویید ؟

با درود به شما خانم  اشرافی و فرصتی که فراهم آوردید.

نام من  هرچه هست مترادف با قصه ، شعر، ترجمه و نقد هست .  61 سال دارم و بیش از چهل سالش را با هنر وادبیات گره زده ام . بیشتر از آنکه بنویسم مژه برهم نزده تا دیرقتهای شب خوانده ام . تقدیر من هم طوری بوده که نویسنده ی دوزبانه ای باشم . بین دوزبان ترکی و فارسی سرگردان بوده ام . اما هر دوتا را جدی گرفته ام . بیشتر از همه هم  در هر دوزبان  ژانرقصه را . نویسنده ی پرکاری نیستم . تا تلنگری از درون نبوده ، نه نوشته ام و نه سروده ام و نه ترجمه کرده ام .

  علیرضا ذیحق – ایشیقشعر ترکی / قوجالیق / علیرضا ذیحق - مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا  ذیحق)


گفتگوی منصوره اشرافی ( نویسنده ، شاعر و نقاش) با علیرضا ذیحق

اگر از شما بپرسم علیرضا ذیحق را برای من معرفی و توصیف کنید چه می گویید ؟

با درود به شما خانم  اشرافی و فرصتی که فراهم آوردید.

نام من  هرچه هست مترادف با قصه ، شعر، ترجمه و نقد هست .  61 سال دارم و بیش از چهل سالش را با هنر وادبیات گره زده ام . بیشتر از آنکه بنویسم مژه برهم نزده تا دیرقتهای شب خوانده ام . تقدیر من هم طوری بوده که نویسنده ی دوزبانه ای باشم . بین دوزبان ترکی و فارسی سرگردان بوده ام . اما هر دوتا را جدی گرفته ام . بیشتر از همه هم  در هر دوزبان  ژانرقصه را . نویسنده ی پرکاری نیستم . تا تلنگری از درون نبوده ، نه نوشته ام و نه سروده ام و نه ترجمه کرده ام . رفقای اهل قلمی دارم کهدوستشان دارم . تعدادشان زیاد نیست . به اندازه ی انگشتان دو دست هم نمی رسد . حتی از این بین چند نفری هست که حضوری ندیده ام . کلا آدم کمرویی هستم و بیشتر در انزوای خود . به تئاتر و سینما عشق می ورزم و در این خصوص ، به آثار کلاسیک علاقه ی بیشتری دارم.

فضای مجازی هم ، واسه من تا حدودی جدیست . خیلی از بهترین های هنر و ادبیات  روز را از این طریق شناخته ام . خلاصه چه بگویم از علیرضا ذیحقی که در ابیات آذربایجان با نام آغ چایلی هم شناخته می شود . خلاصه اش اینکه اگر ممیزی نبود شاید نوشته هایم راحت به دست مخاطبان می رسید .  حالا اما بیشتر قناعت کرده ام به نشر الکترونیکی کتابهایم .

چرا می نویسید ؟ چرا شعر می گویید ؟ خیلی وقتها شنیده می شود که هنرمند می گوید برای خودش می نویسد ، یا برای خودش به آفرینش اثر هنری دست می زند ... شما چطور ؟ آیا مخاطبان خاصی را در نظر دارید ، یا اینکه برای خودتان صرفا به کار هنری می پردازید ؟

 در پاسخ به این سؤال باید بگویم هر چند نوشتن ، همیشه برایم لذتبخش بوده و اما اینکه برای دل خود بنویسم ، نه اینطوری نبوده . همیشه نکته ای بوده که خواستم در قالب قصه و شعر بریزم و مردم را این حس و فکری که دارم شریک کنم . طبیعی است که من هم مثل هر نویسنده  ای مخاطبانی دارم . فروش کتابهایم ، دانلود الکترونیکی آثارم و تماس مخاطبان دور و نزدیک ، این بشارت را به من می دهند . دوست دارم نویسنده ی بی پیامی نباشم . مخاطبان عام و خاص خود را دارم . صد البته با شعار دادن در هنر مخالفم. وبلاگی با نام مارال دارم که روزانه صد و اندی نفر بازدید کننده دارد و کامنت هایی که خوانندگان می فرستند نشان می دهد که دوستداران آثارم ، غیر از آنچه نوشته ام و خوانده اند دیگر چه  انتظارات دیگری دارند . چاپ نوشته هایم در مطبوعات نیز دلیل و انگیزه ای شده که هر گز مخاطب را فراموش نکنم . به تعبیر شما هر گز آدمی نبوده ام که برای خود بنویسم  .                                                            

به عنوان نگاه یک هنرمند به جهان ، وضعیت هنر در دنیای کنونی را چگونه می بینید ، آیا هنر در حال زوال است و یا برعکس به عنوان ناجی در دنیای کنونی ، ایفای نقش می کند ؟ اصلا هنر می تواند در دنیای کنونی ، با شرایط اکنونی ، نقشی هم ایفا کند ؟ به طور کلی آینده ی هنر را چگونه می بینید ؟

هنر در دنیای امروز نه که رو به زوال نیست بلکه پویایی و در خشش فوق العاده ای دارد . هنر شایدناجی نباشد اما مبشر صلح ، آزادی و برابری است . در تعمیق دموکراسی نقشی اساسی دارد و به رو حهای مشو ش آدمیان در این آشفتگی های اجتماعی و سیاسی ، مرهمی از آرامش می تواند هدیه کند . آینده ی هنر در جهان  بر محوری انسانی خواهد چرخید و با تفاوتها و تبعیض ها سرِ سازش نخواهد داشت   . 

خود شما بعنوان یک هنرمند از آثاری که تاکنون ارایه داده اید راضی هستد؟ به چه دلیل ؟ و اگر راضی نیستید دلایل نارضایتی شما در چه چیزهایی ست ؟

با توجه به شرایط اجتماعی ، موقعیت طبقاتی ، پشتکارکم، مشکلات و استعداد اندکی که دارم از کارهایی که انجام داده ام تا حدودی راضی ام . هر چند تارسیدن به قله های مرتفع هنر راه زیادی دارم و می دانم که نخواهم رسید اما با این محدودیت هایی که اهل هنر و اندیشه در این جغرافیای خاص گریبانگیرش هستند ، بیش از این کاری از دستم بر نمی آمد .    

فکر می کنید اگر شرایط زندگی شما متفاوت بود ، آثارتان هم متفاوت با آنچه که اکنون هستند ، بود . یعنی شرایط زندگی فردی و اجتماعی شما بوجود آورنده ی نوع و شکل ارائه ی آثارتان است ؟

سؤال خیلی خوبی است . اگر شرایط فردی و اجتماعی ام با آنچه تاکنون  زیسته ام فرق می کرد حتما در آفرینش آثارم نیز تأ ثیرات ژرفی می گذاشت . زیرا خلاقیت آدمی با تجارب فردی و اجتماعی اش  در ارتباط مستقیم است . نوع نگاهی که به جهان دارد وتأثراتی که عاطفه و فکرش را تحت اشعاع قرار می دهد هم آنوقت فرق می کرد . برای مثال اگر من آذربایجانی نبودم و از اول با زبان فارسی بزرگ شده بودم آنوقت آثار من رنگی دیگر داشتند . خیلی از مسائلی که به واسطه ی زبان ترکی  و محل زندگی ام که از کودکی با آنها مأنوس بودم و در آثار من حضوری پر رنگ دارند ، آنوقت حضور نداشتند .

به کدامیک از هنر ها تمایل بیشتری دارید ؟ دلیل این انتخاب شما چه بوده و چرا آثارتان را در آن ارایه داده اید ؟آیا نگاه و پرداختن شما به هنر و هنرمند بودن برای شما به مثابه یک شغل است ؟

عشق وتمایل من به نوع هنری که به آن علاقمندم ، همان نویسندگی است . بیشتر از شعر و نقد و ترجمه هم  قصه نویسی . چون استعدادی هم اگر دارم بیشتر از همه در داستان نویسی هست . از کودکی عاشق قصه بودم و وقتی هم پا به نوجوانی گذاشتم باز جادوی  قصه بود که مرا به سوی خود می کشید . بیشتر ِ مطالعات من از نوجوانی حول قصه بوده و اکنون نیز چنین است . رمان و داستان کوتاه را بیشتر می خوانم ، از کارهای کلاسیک تا معاصر.

اما در جواب اینکه که آیا هنر و هنرمند بودن برای من به مثابه شغل هست یانه باید بگویم هرگز برای من چنین نبوده است . شغل رسمی من معلمی بوده و هیچوقت این فرصت برای من ایجاد نشده که از هنرم  ، نان بخورم . بیشتر آثارم را نیز با هزینه ی شخصی خود چاپ کرده ام که در این کساد بازار کتاب  و مشکلات پخش و توزیع آن د ر ایران، همیشه هم ضرر کرده ام .

موانع باز دارنده ی آفرینش ، در مورد خوتان کدامها هستند ؟ و همین طور برعکس ، چه چیزها و عواملی در شما ایجاد تأثیر کرده و انگیزه برای آفرینش اثر هنری ؟ شیوه ی کارتان  به چه شکل است؟ کمی در مورد آن توضیح  دهید و همینطور چالش هایی که برایتان در این رابطه وجود دارد.

موانع باز دارنده ی آفرینش هنری برای من ، خیلی چیزها می توانند باشند . یکی پشتکارِ فردی خودم که زیاد ، کوشانبودم . نداشتن ناشری که رو کارهایم سرمایه گذاری کند . بعد ، بودن ممیزی های متعدد و نامشخص  که در رمان و داستان کوتاه ،  بیشتربه سلیقه ی بررسی کننده ها  بر می گردد . مثلا چاپ رمان " اعلان عشق در باکو " با سانسور شدیدی مواجه شد و یا رمان "شبهای استانبول "که بعد از  20 سال هنوز موفق به در یافت مجوز آن نشده ام . لذا دل و دماغی نمی ماند که روی اثری بیش از یکسال کارکنی و همینطور معطل بماند . اگر هم باهمه ی دلسردی ها دوباره می نویسم ، این هم برمی گردد به این که نمی توانم ننویسم . نوشتن مثل اکسیژن ، برای من امری حیاتی است . همچنین تشویق هایی که از مخاطبانم دریافت می کنم عاملی شده که نمی توانم از نوشتن دست بکشم  .

آثارتان را تا چه حد و تا چه اندازه ای ویرایش و بازنویسی می کنید ؟ اصلا این کار را ضروری می دانید یا نه ؟ دلایل ضروری بودن یا نبودن برای شما چیست ؟ آیا منتقد خود هستید ؟ و تا چه اندازه ؟

از آنجا که در لحظه ی نوشتن نگاه منتقدانه ای به کارهایم دارم  و دوست دارم هر آنچه از قلمم جوشیده همانطور حفظ و ضبط شود ، لذا به ویرایش و باز نویسی کارهایم نمی پردازم . مثل پرنده ی  الهامی به آنها می نگرم که نباید پر وبالشان را قیچی کرد و یا رنگی مجدد به آنها زد . به عبارتی وسواس من درهمان لحظه ی نوشتن است . البته افراد فرق می کنند و کار خیلی ها بنا به تجربه ای که درسردبیری مطبوعات و کا رگاههای قصه ای که برگزار کردم داشتم ، نیاز به ویرایش و بازنویسی دارند.

برای آثارتان نام می گذارید؟ آنها را چطور و چگونه و بر چه مبنایی انتخاب می کنید ؟ آیا اول نام را در نظر می گیرید سپس شروع به نوشتن می کنید یا برعکس ...ویا اینکه در حین ایجاد اثر ، نام هم برای شما تداعی می شود ؟

بله . نوشته هایم همه نام دارند . چنانچه شما هم اشاره فرمودید  در حین ایجاد اثراست که نام آنها تداعی می شود . از قبل نامی انتخاب نمی کنم .

تا چه اندازه آثار شما حاصل تجربه های مستقیم شما است و تا اندازه حاصل تخیل ؟ و آیا اصولا معتقدید که بیان حاصل از تجربه ی مستقیم و یا حاصل از تخیل ، خصوصا در داستان ، کدامیک اثر بیشتری برای خواننده دارد ...؟ چه درصد از نوشته یتان و آثارتان بر تجربه ی شخصی استوار است ؟

اساس کارم بر تخیل استوار است و صد البته با تجربه ها  ، مسائل پیرامونی ومسائل جهانی نیز پیوندی ناگسستنی دارند .

البته در این میان کارهایی هم هست  که در انها ایما ، اشاره و کنایه بیشتر است وبا جریان سیال ذهن روایت می شوند و عنصر تخیل خیلی پر رنگ تر است . ادغام تجربه و تخیل ، معمولا اثر بیشتری دارد . بی شک این نکته هم حائز اهمیت است که اگر عناصر هنری هر اثری، چنانچه در جای خود بکار رفته باشند ، می توانند مخا طب را جذب کنند . حالا چه تخیل ِصرف باشد و یا رئالیسم اجتماعی و یا تر کیبی از این دوتا و غیره  . من چون دوست دارم هر کار جدیدم با کارهای  قبل وقبل ترم از نظر تکنیکی متعالی ترو متفاوت تر باشد ، تجربه های نوی را می آزمایم ولذا تکیه ی محض بر تجربه های شخصی ام ندارم .

در ادبیات و اصولا در هنر به طور کلی ، به تقسیم بندی مردانه و زنانه ، معتقد هستید ؟ اگر معتقدید ، چرا و به چه دلیل ؟  اگر معتقد نیستید چرا و به چه دلیل ؟ تا چه اندازه جنسیت بر ایجاد هنر دخیل است ؟ آیا هنرمندان و هنرمندان مرد ، قادر بودند آثارشان را از جنس مخالف ، در آثارشان بخوبی ارایه دهند ؟ و از زبان او ، توانسته اند بخوبی ، بیان احساس و ادراک بکنند ؟ یا اینکه اصولا این کار غیر ممکن است و به عنوان مثال یک مرد نمی تواند عواطف و احساسات یک زن را به شکل درست و دقیق بیان و عرضه کند و همین طور برعکس...

من به تقسیم بندی مردانه و زنانه در هنر معتقد نیستم . به عنوان یک انسان ، هر زن و مردی تجربه هایی دارد و پرواز خیالی . کسی که می نویسد چون در میان همین مردم زندگی می کند و شاخک های تیزی برای درک عواطف و احساسات انسانهای پیرامونش دارد ، فرقی بین زن و مرد ، در توصیف دقیق و درست جنسیت ها نمی بینم . مگر اینکه تعمدی باشد و یاکسی باشد که نگاهی کلیشه ای به مسائل اطرافش دارد که آنوقت آن فرد در زمره ی هنرمندان خلاق و پویا جای ندارد . البته زنانی هم هستند که شخصیت های زن  را در آثارشان بیشتر مطرح می کنند که این هم یک بُعد قضیه است و به زنانه نویسی تعبیرش می کنند و به هر حال این هم ، سلیقه ای خاص می باشد . اما نویسنده ی هنر مند ، چه زن و چه مرد باشد قادر به درک عواطف و احساسات همدیگر می توانند باشند . برای مثال زیباترین تصویر را از مادر ، ما کسیم گورکی ارائه کرده است که جزو کارهای کلاسیک و ماندگار ادبیات جهانی می باشد .

در ایجاد اثر هنری به الهام معتقدید یا به الزام ؟ یعنی اینکه منتظر می مانید ایجاد اثر خودش را به شما تحمیل کند . یا شما خودتان را ملزم به ایجاد اثر می کنید ؟ شخصیت فردی و شخصی خودتان تا چه اندازه در آثارتان دخالت می دهید ؟ و یا اینکه در ارایه ی اثر ، شخصیت و خصوصیات فردی خود را کنار می گذارید ؟

در ایجاد اثر هنری هم الزام شرط است و هم الهام . در شعر ، الهام است که حرف اول را می زند و اگر این عنصر غایب و اساس کار نباشد ، حاصل امر ، یک کار صرفا مکانیکی محسوب می شود . اما در نویسندگی و قصه نویسی ، الزام به طرح مسئله ای که دردت است ، می شود انگیزه و الهام نقش چندانی ندارد . اینجا انگیزه است که خود را تحمیل می کند وبالهای خیال را با خود تا عرش می کشد . شخصیت و خصوصیات فردی در خلق اثر نقش دارند .

تا چه اندازه با نو آوری در هنر و ادبیات موافق هستید ؟ و اصلا نوآوری در نظر شما چیست و چگونه می تواند باشد ؟

نوآوری لازمه ی هنر است . البته این بدان معنی نیست که به آثار شاخص کلاسیک و معاصر بی تفاوت باشیم . با اندوخته هایی که از تجارب هنرمندان قبلی کسب می کنیم باید رنگی نو هم در آثارمان باشد . این  نو آوری می تواند به مضمون ، فرم اثر ، تکنیک و نوعِ زبان و روایت مرتبط باشد .

از کدام هنرمند و شاعر و نقاش و نویسنده ی ایرانی متأثر بوده اید؟ نویسنده های مورد علاقه ی شما ؟ ایرانی و غیر ایرانی ؟

شاعر های مورد علاقه ی شما ؟ موزیسین ها و فیلمساز ها و خوانندگان مورد علاقه ی شما ؟

شکی نیست که هر هنرمندی در اوایل کار تحت تأثیر هنرمندان پیشکسوت قرار می گیرد و من هم از این تأثیر به دور نبودم . در زمینه ی نویسندگی ، وقتی هنوز هفده هیجده سال داشتم شدیدا تحت تأثیر  شخصیت ها و آثار صمد بهرنگی و جلال آل احمد قرار داشتم . قصه و مقالاتشان برایم جذابیت خاصی داشتند . حتی شغل معلمی را هم که انتخاب کردم تحت تأثیر صمد بهر نگی بودم . اما در نوشتن و خلاقیت همیشه می خواستم راه مستقل خودم را داشته باشم و کارهایم رنگ تقلید به خود نگیرند . نویسنده ای را می خواستم که خودم باشم و آن ذیحقی که دوست دارم .

نویسنده و شاعران مورد علاقه ام نیز کم نیستند . اما از نویسنده های مورد علاقه ام باید به غلامحسین ساعدی ،احمد محمود ، داستایوسکی ، کازانتزاکیس و مارکزو یاشار کمال اشاره کنم . از شاعرا نی که دوستشان دارم هم می توانم استاد شهریا ر، احمد شاملو ، یدالله مفتون امینی ،  قروغ فرخزاد وناظم حکمت اشاره کنم .

در مورد موسیقی ونقاشی هم با اینکه خیلی ها را می شناسم حرفی نمی زنم که هرگز نگاه ویژه و منتقدانه ای به آن دو مقوله نداشته ام . فقط چندین سالی است که پی گیر نقاشی شما هنرمند عزیز خانم اشرافی هستم و از کارهایتان لذت می برم . فیلمساز های ایرانی هم  که دوست دارم علی حا تمی است و مسعود کیمیایی وبهرام بیضایی و عباس کیارستمی . در میان خواننده ها بیشتر شیفتگی ام به خواننده های آذربایجانی و ترک است و اما درزبان فارسی ، مفتونِ فریدون فروغی و گوگوش هستم .  

به نظر شما چه تفاوتی بین زندگی یک هنرمند و یک فرد عادی وجود دارد ؟ و آیا تفاوتی هم اصلا وجو د دارد و به این تفاوت معتقد هستید ؟ یا اینکه هیچ فرقی ندارند .

من به وجودتفاوت بین زندگی یک هنر مند  و یک فرد عادی ، اعتقاد راسخ دارم .چون یک هنرمند احساسات، اندیشه ها و عواطف ظریف و لطیفی داردو مسائل روز مره ی زندگی او را زودتر خرد می کند . هنرمند هرچقدر هم بخواهد که مثل افراد عادی زندگی کند باز خودرا مثل یک جزیره ی دور افتاده ای می داند که کمتر کسی اززوایای بودنش و اینکه چه رنجی از این تنهایی می کشد مطلع است . به طور کلی هنرمندان از هر طبقه ای که باشند آسیب پذیر ترند . معمولا از طرف قاطبه ی مردم در ک نمی شودند . بعد از مرگ است که معمولا مردم سراغ انها می روند .

وضعیت شعر و داستان و اصولا هنر به طور کلی را در اکنون  ودر آینده در  ایران را چگون می بینید ؟

در وضعیت فعلی استعدادهای درخشانی وجود دارند که بارقه های آنها را آدم حس می کند . اما در زمینه ی نقد و ارزیابی آثار دچار مشکل هستیم . همچنین تیراژکتاب چنان افت محسوسی پیدا کرده که ناشران خیلی کمتر و به ندرت روی آثار نویسندگان ایرانی  سرمایه گذاری می کنند . لذا استعدادها هم کمتر رشد می کنند . بعدش هم ممیزی است که دلسردی می آوَرَد . من معتقدم که هنرمندان بدون مشوق های مادی و معنوی نمی توانند دوام بیاورند و و خیلی باید پوست کلفت و عاشق باشی که کارت را ادامه بدهی . مسئله ی حسادت هم هست . مثلا نویسنده ای می گفت تا یکی نمرده نباید روی کارهایش قضاوت کرد و به به به و چه چه پرداخت و اما همان نویسنده خیلی راحت به تخریب دیگران دست می زند . آینده را هم نمی شود پیش بینی کرد . معلوم نیست چه سیاستهایی در قبال هنر صورت خواهد گرفت و آیا مردم با کتاب آشتی خواهند کرد یانه .

تعریف شمااز دسته بندی هنر به عامه پسند و نخبه گرا .

هنری که به نخبه گرایی تمایل دارد دیر و زود شکست خواهد خورد . عامه ی مردم اکنون باسوادند و اگر کاری حتی جدی باشد و اما  به دلشان بنشیند حتما خواهند خواند . مقوله ی هنر برای هنر ، چیز منسوخی است . بدون مخاطب ، هنر مفهومی ندارد.

وضعیت منتقد را چه می دانید ؟

اولا منتقد باید صاحب نظر باشد و دوما بی طرف  و بی غرض و سوما دارای فلسفه ای خاص در نگاهش باشد . وظیفه اش هم بیشتر باید معطوف به برجسته نمودن ویژگی های مثبت هر اثری از نظر زیبایی شناسی و تکنیک باشد . نکات منفی اثر را هم باید بیان کند ولی بیان نکات منفی نباید به تخریب شخصیت هنرمند منتهی شود . بلکه نقد کند و راهی نشان بدهد.  بیشتر توجه اش به ذات هنری اثر باشد تا به خصوصیات فردی و شخصی هنرمند .                                                                                                                                       

سامرست موآم می گوید : یک درصد استعداد و نود ونه درصد کار و کوشش. آیا به این معتقدید ؟

نه متأسفانه . ادبیات مثل مهندسی و پزشکی نیست که بدون استعداد و علاقه بتوانی در آن موفق بشوی . سامرست موآم هم اگر نود ونه دصد استعدادنداشت نمی توانست نویسنده ی موفقی باشد . برای هنر مند بودن ، نخست باید استعداد داشت و بعد ، پشتکار و تجربه . خیلی از کارهای نویسندگان ایرانی را که من بررسی می کردم در کارهای اولیه ی شان تنها نموداستعدادرا می بینیم وکارهای ضعیف و  بعد هاست که تجربه و پشتکار هم به کمک استعداد می آید . برای هر هنری حتما باید ذوق آن کار را داشت .

در حال حاضر چه می کنید ؟

سؤال ظاهرا ساده و اما سختی است . یک لحظه ای آدم را به خود می اورد . امامن ، راستش بیشتر مطالعه می کنم و کمتر می نویسم . وقت هم کردم یک مطلبی را برای ترجمه انتخاب کرده و روی آن کار می کنم . اخبار می بینم و با موسیقی و فیلم سرگرم می شوم. وقتی هم برای پیاده روی اختصاص می دهم .

اگر مجبور نبودی شغلی برای امرار معاش داشته باشی ، چگونه وقت خود را می گذراندی ؟ مهمترین چیزی که باید در باره ات بدانم چه می تواند باشد ؟

شما هم چقدر آدم را به چالش می کشید !  امرار معاش همیشه مرا از علایقم که شعر و قصه و به طور کلی نوشتن است تا حدودی دور کرده است . اما با همه ی اینها کم و بیش نوشته ام . اما اگر مشکل معاش نداشتم حتما رمانهای زیادی می نوشتم و بیشتر ، مسافرت می کردم . مهمترین چیزی که در مورد من می خواهی بدانی خیلی چیزها می توانند باشند . اما عشق و علاقه ی من به فولکلور و کارهایی که در این خصوص انجام داده ام قابل تأمل و ارزیابی می باشند .

 تأثیر فمینیسم در هنر چه بوده ؟

تآثیر فمینیسم در هنر خیلی مؤثر بوده . طوری که کمتر هنرمند ی در قرن بیستم و بخصوص حالا ، توانسته خود را ا تأثیر آن برهاند . بی شک زنان برای حقوق مساوی هنوز راههای نپیموده ی زیادی دارند . اما هنرمندان نیز به کمک این نگرش آمده اند و خشونت و تبعیض در حقوق زنان را مردود می شمارند .

نویسندگی و خصوصا شاعری از شایع ترین رفتارها در ایران و ساده ترین راه برای بازگویی حس و ...این مسئله را چگونه می بینید ؟

شبکه های اجتماعی و نقش آنها در هنر آیا مثبت اند یا منفی ؟

این ازدیاد را باید امری قابل تأمل و نگران کننده بدانیم ؟

نگاهتان کاملا درست است . شایع ترین نمود های هنر را در شعر و نویسندگی می بینیم . اما خیلی ها تا آخر راه با شعر و نویسندگی همراه نمی مانند . زود می آیند و زود هم از گردونه خارج می شوند .

شبکه های اجتماعی این فرصت را ایجاد کرده اند که هر کسی هنری دارد آن را بدون هزینه و نظارت نهادی خاص منتشر کند و به بازتاب آن بنگرد . خیلی ها که اسمی در نکرده اند و یا اسمی دارند بی آنکه سرمایه ای داشته باشند می توانند کارهایشان را در سایت ، وبلاگ و دیگر گونه های بوجود امده در شبکه های اجتماعی ارائه کنند و این خیلی خوب است .

اما نکته ی نگران کننده اش این است که  به خاطر کار بران  زیاد و لایک های بی تأمل، می تواند مخاطبان و پدید اورندگان اثار را  به سطحی نگری سوق دهد .

در دهه ی چهل تا پنجاه از نظر فرهنگی و هنری آثار بی نظیری  بوجود آمد خصوصا در ادبیات . به نظر شما دلیل این امر چه بود ؟ و آیا با این نظر موافق هستید یانه ؟ آیا آثار هنرامروز خودمان را با آثار هنری دیگر نقاط جهان هم سطح می دانید ؟ چه چیز باعث شده هنر ما ناشناخته باشد ؟آیا زبان عامل اصلی است ؟ چاره چیست ؟مثلا آیا می شود با ترجمه ی آثار شاعران وجود مترجمین این را حل کرد ؟

در دهه ی چهل و پنجاه شرایط طوری بوده که هنرمندان  بخصوص شاعران و نویسندگان خطوط قرمز را به نیکی می دانستند . ممیزی سلیقه ای نبود و خطوطی که باید مراعات می کردی و موارد شان هم زیاد نبود ، مشخص بودند . قشر کتاخوان زیاد بود و تیراز کتابها واقعا خیره کننده . فضای نقد و بررسی ، خیلی بیشتر بود. طوری که رضا براهنی ها ، دستغیب ها ، گلسرخی ها  و سپانلوها کم نبودند . همچنین ظهور غولهای ادبی ، در این دوران بی آنکه به مباحث جامعه شناسی ادبیات بپردازم واقعا چشمگیر بوده است . چهره هایی که در هر قرن شاید  دوسه تن مثل آنها را نداشته باشیم . همچنانکه حافظ و سعدی و نظامی را در هر عصری نداشته ایم . کسانی مثل شاملو ،اخوان ثالث ، صادق چوبک ، جلال آل احمد ، سیمین دانشور ، غلامحسین ساعدی ، فروغ فرخزاد و خیلی های دیگر در این دوران است که شاهکارهای خود را خلق می کنند . همچنین وفور نشریات ادبی هم مزید برعلت است . با توجه به اینکه من باسه زبان آشنایی دارم و آثار ادبی آنها و جهان را از طریق آن زبانها پی گیری کرده ام باید بگویم که نویسندگان ایرانی شایسته جهانی شدن را از دهه ی چهل به پیش را هم  داشته اند . همچنانکه آثاری چون بوف کور ، ماهی سیاه کوچولو وخیلی از  آثار شاملو و فروغ فرخزاد و تعدادی دیگر در جهان شناخته ترند ، دیگر نویسندگان نیز، که نمی خواهم از انها اسم ببرم اگر آثارشان ترجمه شوند بی شک با استقبال مردم دنیا مواجه خواهند شد . البته فرد  مترجم و هنر و تکنیکی که در کار ترجمه باید مدنظرباشد در مطرح شدن نویسندگان و شعرا در بین دیگر ملل ، خیلی مؤثر است .

اگرفکر می کنید حرفی یا سؤالی بوده که حتما باید مطرح شود لطفا آن را بگویید . حرفی که دوست دارید بگویید در رابطه ی هنر و زندگی چیست ؟

نخست تشکر می کنم از شما که این فرصت را برای من ایجاد کردید تا حرفهایی گفته شود . اما در مورد هنر و زندگی یک ناگفته ای مانده که آنرا دوست دارم مطرح کنم و ان اینکه ، هنرمند اگر بخواهد محبوبیت ،و استقلال هنری اش را در اعصاری که هنوز نیامده حفظ کند ، پرهیز ِ او از وابستگی آثارش به دستجات سیاسی است . نمی گویم که مثلا سو سالیست و فمینیست و امثال این نباشد و یا ساده تر ، فردی حزبی ، نباشد  ولی کارهایشان شعاری و سفارشی نباشد، همچنانکه در کارهای ماکسیم گورکی ، میخائیل شولوخوف ، چنگیز آیتماتوف و صمد بهرنگی ،ایدئولوژی انها به جوهره ی هنری کارهاشان لطمه نزده است . در آخر به این معتقدم که شاهکار هر کسی به قول ساعدی زندگی اوست . به تعبیر مسعود کیمیایی ، شریف زندگی کردن سخت است و تبعاتی دارد .

15/9/99








نظرات 1 + ارسال نظر
ح طاهری چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 00:18

یک بار این مصاحبه 25 سوالی نسبتا طولانی که برخی از سوالاتش در حقیقت چند سوال در قالب یک سوال است، را خواندم اما باید برای بار دوم و شاید سوم نیز بخوانم. نکات و دیدگاه های جالبی در باره هنر و هنرمند دارد و روایت و نگاه تازه و منحصر به فردی از مقوله هنر، مخصوصا هنر نویسندگی است که مانند همیشه با سادگی و صداقت همراه است.
با توجه به شناختی که از ذیحق دارم می توانم بگویم که عقاید مطرح شده در این مصاحبه، افکار و اندیشه های خود ذیحقی است که من شناخته ام، بدون کوچکترین مصلحت اندیشی و یا...
جای تشکر ویژه نیز از سرکار خانم اشرافی است که با سوالات سنجیده و فنی، زوایای مهم و در عین حال کمی پنهان و پوشیده در باره هنر نویسندگی را مطرح کرده اند.

با درود به دوست گرامی جناب آقای طاهری

از توجه و نگاه مهر امیز شما که همیشه مشوق من و سایر اهل قلم بودید کمل تشکر را دارم . راستش بدون عزیزانی چون شما ، افرادی چون من ، معنی ندارند . همیشه سلامت باشید .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.