مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

جایگاه هنروهنرمند در جهانی خشن / مقاله ای از علیرضا ذیحق

https://s19.picofile.com/file/8439855784/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D9%87%D9%86%D8%B1.jpg

 

 https://s19.picofile.com/file/8439855784/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D9%87%D9%86%D8%B1.jpg

علیرضا ذیحق

جایگاه هنروهنرمند در جهانی خشن

 

آنانی که در هنگامه های جنگ جهانی دوم و بعدها  در جهان سوم ، پای در زمین نهاده اند و شاهد سریع تحولاتی بوده اند که در حوزه های تکنولوژی ، جامعه شناختی و ارزشمداری در جهان رخ داده و به تطبیق خود با دگرگونی های روزافزون آن نکوشیده اند ، دچار نوعی سرگیجه گی اند . تعرضی که باعث شده با خرج مبالغ کلان ، افراط گرایی های قومی ، عقیدتی و سنتی در بین پاره ای از جهانیان ، شدت یابد و ضمن تلقین افکارشان به نسل های جوان و یاری گرفتن از آنها برای به کار گیری جدید ترین و مدرن ترین دستاوردهای دیجیتالی عصر ، به جنگ ِ آنچه  رنگ و بوی صلح و آزادی می دهد و در پذیرش اش عناد یا تردید دارند ، بشتابند و تحرک آنهایی را نیز سبب شوند که در بستر این تحولات رشد نموده اند و نگران ِ بینش های افراطی در جهان اند . لذا با همه ی مشکلاتی که دامنگیر آدمیان از نظر گرسنگی ، آموزش ، بهداشت و اوهام در حوزه های مختلف جغرافیایی وجود دارد و بشریت هم کم و بیش امکان ریشه کردن آنها را دارد ، نه تنها این مسائل حل نمی شود بلکه روز به روز نیز با دستاویز ساختن مسائل جهانی ، منطقه ای، ملی ، فرقه ای ، از طریق جنگ افروزی ها و طلب قدرتمداری بیشتر و محور شدن اصل فزون خواهی و رفاه فردی به جای رفاه عمومی ، موجباتی را در روابط کشورها و حتی مردم یک کشور فراهم آورده که بشریت را دچار فاجعه ساخته است . خشونتی فجیع که روزانه هزار تصویر آن را در واقعیت های زیستی و قاب های الکترونیکی و مجازی به عیان می بینیم .

بیشتر هنرمندان ودانشوران نیز به پیروی از این موج ، عافیت طلبی را دیگر نه یک گرداب ، بلکه اوج مدنیت پنداشته و به تولید انبوهی از یاوه ها و تازه هایی می گرایند که در قبال اش ، لغزش به دامن افراط گرایی از هر نوعی  را برای خود مجاز می شمارند . بستگی به بازار دارد و چرخش زمان  و بازی سیاست و کاری به این ندارند که شاعری متعهد با پابند در تخت بیمارستان خوابیده باشد . نه که معنویت مرده باشد و عطوفت آدمی سنگ بگردد ، نه ! قلبها همچنان می تپند و اما بیشتر با شوها و جنجال هایی که برای مردم تدارک می بینند . می بینی مردم دنیا چند ساعتی است که برای خبری کذب همچون نجات یک پسر بچه ی شش ساله که تو کنج خانه اش نشسته و می خندد آرام و قرار ندارد و رسانه ها به دروغ و برای جلب  بیشترآگهی های تجاری وپخش خبرهای جهت دار ، او را در بالنی رهاشده تو فضا تصویر می کنند و در همان لحظه نیز ، سیاستگران ، با انحراف افکار عمومی می کوشند تا عیار کشتار  و وسعت تخریب سلاحهای نوساخته  ی شان را ، با بهانه های واهی استقرار دموکراسی و دامن زدن به تفکرات افراطی و با به خاک و خون کشیدن جان و زندگی آدمیان ، آزمایش بکنند . آن هم به بهای ویرانی و یأس وجدانهای بیداری که در گوشه و کنار جهان ، هنوز به فطرت پاک بشری ایمان دارند .

روزی مروج ساختن جوک و ایده های متعصبانه می شوند به دست یک قوم و ملت علیه یک ملیت ، مذهب و کشور دیگر ، و روزی دیگر نیز با همان لطایف ، کینه ای می افروزند برای ایجاد تفرقه و فروش جنگ افزارهایی که دارند تو انبار هاشان خاک می خورد . روزگاری نیز ندای صلح در می دهند و اینکه باید به تعادل قوا در منطقه کمک کرد و کشورها نیز ناگزیر از تجهیز خود می شوند به انواع سلاحهایی که مبادا جنگی آنها را تهدید کند و اما غافل که وقتی دنیا را دهکده ای می پنداریم و در کاشانه ای جنگ است ، یعنی که دنیا در جنگ است و اما ما چشم خود را بر حقایق بسته ایم .

متفکران روزی از چه باید کرد ها می گفتند و بازگشت به خویشتن و اگر بذر خشمی هم از سوی مبارزان ، هنرمندان و اندیشمندان پاشیده می شد برای بهینه سازی و بیداری وجدانها بود و اینکه می شود کاری کرد و با خون ، ریشه ی سعادت را آب داد . اما الان ، راهکارها همه به آسایش و کینه ختم می شود و کسی وابسته که با کسوت روشنفکری و پابندی به افراط گرایی ها ، تا دیروزها به تحمیق ملت اش می کوشید و فراورده های هنری و فکری اش در خدمت همان آتشبازی های فرقه ای و قومی بود و هدف اش ، توجیه هر چیزی که منافع وی را توجیه می کرد ، چون حاکمیت به عللی همچون  انجام مأموریتی و مصلحتی به ظاهرطردش کرده  تو ینگه دنیا شده ناجی قوم و چون لطف سخنوری وندای عتراض هم  دارد و خریداری نقد و به اندازه ی افلاک رو ، عوض راه ، چا هی را فراراه آنانی می گشاید که به شکلی طبیعی ، دلی دردناک دارند و می دانند که می شود رنجباری را زدود و اما گوشها چنان پر از امواج آنهاست که صدای مصلحان دردمند را کس نمی شنود . به این درد مشترک ، همه ی استبداد زده ها مبتلایند و در چنین جوامع بسته ای این درد افزونتر است و القائات مؤثرتر و شبهه ها بر دخالت ِ مدام بیگانگان در سرنوشت یک کشور ، در میان پاره ای از اذهان باور پذیر تر .

یکی دعوای روس و تاتار دارد و آن دیگری ها دعوی های ترک و ارمنی و عرب و عجم ، و دیگرانی نیز با صلیب شکسته به جنگ کوه طور می روند .آدمی خسته است و هنرمند خسته تر . هر آدمی نیز دچار هزار درد . از نان و امنیت و آرامش درون گرفته تا جستن کلیم پاره ای تا جان خود را در هجرتی دور و نزدیک مأوا دهد .

آدمیان اما بعضا هم می آسایند و به چیزهای دیگر می اندیشند . آن چیزها که آدمیتِ آدم را به او پس می دهند . نیایش ، تفکر ، عشق ورزی، احساس خوشی و بیش از همه سرگرمی با هنر .

اما هنر باید چیزی فراتر از سرگرمی باشد بخصوص در کشورهایی که هنرمند مستقل نه شبه هنرمند وابسته، هیچ توشه ای از نوشتن نمی اندوزد و نه تابلوی آن فروش می رود و نه فیلم اش گیشه دارد و نه شعر و قصه اش خریدار .دولت ها خریدار عمده اند و آنها نیز ، کمپانی ها و آدمهای خود را دارند .هنرمند نیز ناچار است برای دل خود بنویسد و بسازد و بسراید تا بلکه اینها انگیزه ای برای  دوام زندگی باشد و بعد از مرگ کشف شود .  اما بی انگیزه بودن و عدم برگشت سرمایه و مسائل روانی و حاشیه ای ، توأم با سرخوردگی ها می شود و جز گرایشی برای پاسخ به یک نیاز درونی که فقط تا حدی می شد  سد راه آن جوشش نشد ، هنر و هنرمند ، سترون می ماند و شبه هنرمند سفارش بگیر و بازاری کار ، می بالد و مرتب هم تو بوق و کرنا ، نام اش را به گوشها می رسانند و پاداش عافیت جویی خود را سریع و با مبالغ نجومی در یافت می کند . البته عده ای هنرمند مستقل هم با پذیرفتن خطرها و محرومیت ها قبله ی آمال مردم آزاد اندیش می شوند .

هنر واقعی که مبشر برابری و آزادگی است و دعوتگر اندیشه و مبیّن پیروزی خیر بر شر ، تحت تأثیر پاره ای القائات که هنرمند وطنی را مجال رشد نمی دهد و اینکه هرچه اعلاست در بیرون مرزهاست که می تراود ، هنرمندان را بی مخاطب برجا می نهد و هنرمند هم ، به خیال اینکه الهام و تراوشات ذهنی او چیزی است در رده ی کهنه اندیشی ، به تکنیک و بازی با عناصر می پردازد و بدین ترتیب خون نبوغ ، از جان هنرمند گرفته می شود و گوش به حرف این و آنی می دهد که اورا به یک شی ء آنتیک در آثار خانه ی جشنواره ها و نما یشگا ه ها ، سوق می دهد و خصلت مردمی بودن را از هنرمند می گیرد . صنعتگر و هنروری که با ذوق و نبوغ و الهام خود می توانست نهالی نو در جهان مکاشفات هنری و روشنگرانه باشد ، می شود یک درخت تزیینی و بی جان . صفات نیک انسانی و پایبندی به ریشه ها در وجود آن تنی چند نیز که هنرشان از آمال مردم جدا نیست ، فروکش می کند وناخواسته یا نابود می شوند ویا به راهی می روند که نقشه ی آن را دیگران کشیده اند و برای او فقط آب و نانی می ماند ونوعی کاسبی و اما نامی ماندگار نه . غافل که اگر امروزه در غرب هم خبری هست نه که مطلق بلکه تا حدودی ، به پاس میراث شرقی است وتمدنی که با تأثیرات خود ، بذرش در جهان افشانده است و تکه هایی از جهان نیز با تکیه بر اراده های فردی و جمعی و اعتماد به نفسی که از نو آوری ها و پژوهش ها به دست آورده اند ، خود را بر قله های آرزوی بشری نشانده اند .

اما حالا که مرزها جز در نقشه های جغرافیایی و اذهان دولتمردان جنگ افروز ، معنی روشنی به اهمیت ِ پیش از جنگ جهانی اول و مقارن آن ندارد و آدمها از هر رنگ و زبان و ملیتی در جهان پراکنده اند ، هنرمند واقعی تنها در اعتراض اش و یا در درک او از زیبایی شناسی و تکنیک نیست که باید ارزیابی شود ، بلکه ارزش وی با فهم او از همزیستی در جوامعی با افکار و آراء متفاوت نیز باید مرتبط باشد و هرگز خلاقیت اش ، در خدمت جزم اندیشی ها و افراط گرایی ها در برترپنداشتن یک ملت ، زبان و یا هیچ فرقه ای نباشد .

گوهر انسانی ، یگانه و سرشار است و باید که هر وجدان بیداری ، آرزو و آمال اش این باشد که برای همه ی جوامع ، امکان زندگی ، آموزش و پرهیز از تعصب ، خشونت و درگیری فراهم آید و تا بشریت به چنین دستاوردی نرسد ، آدمی در هر جغرافیایی که باشد ، بی نصیب از رنج ، خشونت و فاجعه های انسانی و زیست محیطی نخواهد بود .

 از آنجا که جوهره ی هنر با عواطف آدمی درگیر می شود و قلب او را به تپش وا می دارد و اندیشه اش را از همان کوکی با خود همراه می کند ، لذا هنرمند بودن در نقطه ی اتصال با کسب روزی و اینکه گذران زندگی ات را با هنر پیوند بزنی ،  ، دشواری وظیفه نیز هست و باید که هنرمند در تهذیب عملکردها و باور مندی هایش به فردایی بهتر بکوشد و در ساختن جهانی صلح مند و ارائه ی تصویری افشاگرانه به فجایع انسانی ، کوشا و پویا قدم بردارد . گامهایی که می توانند آخرالزمان بشریت را با فجایع محتمل خود به تأخیر بیندازند .

2009

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.