مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

زخم / شعری از علیرضا ذیحق

https://s28.picofile.com/file/8463390684/10%D8%B2%D8%AE%D9%85.jpg 



 https://s28.picofile.com/file/8463390684/10%D8%B2%D8%AE%D9%85.jpg


زخم / شعری از علیرضا ذیحق


خورشید می رود

اماتو بمان

نقره ی مهتاب هم می رود

اما توبمان.

زخمهایت را

روبان سفید می بندم

و فریاد تو را

در آرشیو مردمک ام

تا فرداها می برم .

خیابانها آبپاشی می شوند

و موشها درجوی ها ،

دوش ِ سرخ می گیرند.

بامن بمان

زیبای طلا مو ،

من ساز زن ام

سه تار گیسوان ات را

نغمه ی جان ام کن .

با من بمان

من زخم زیاد دیده ام

زخم عشق ، زخم دوست

اما تو را یارای رفتن نیست ا

گر نمانی

آفتاب را ماه را ترک می کنم

اما تو را نه .

تیغ مرگ

آسودگی ِ جان است

جدایی اما

اره ای بر استخوان.

نا شنوده می روی اما

مثل ماهی تو خشکی !

دست دردست من بگذار

تپشِ پایان را

قلب من می فهمد.

تو در رگهای من جان می گیری

و من  با پنجه ی ارغوانی ات

زخمه بر ساز می زنم .

خفتگان را خواب گرفته

و تو در آغوش شفق

با پلک های گشوده

می روی و با من نمی مانی !

فلک ، کج مدار است

زیبایان را

پایی گریزان !

 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.