علیرضا ذیحق
عیشِ خیال در قصه های جلال
بانگاهی موجز به داستان های مدیر مدرسه و خونابه ی انار از جلال آل احمد
این که جلال آل احمد در همه ی عمرش یک داستانگو و آموزگار باقی ماند هیچ شکی نیست و امااو در مقام یک نویسنده ، افسونگریست که در حافظه ی ادبی خوانندگان و قصه نویسانی که هم عصر او بودند و یا بعد از او آمده اند ،همیشه جاپایی قرص و محکم داشته است . سیمین دانشور" بهترین کار جلال آل احمد از میان داستانها و رمان هایش را مدیرمدرسه و نون والقلم می داند و معتقد است که وی با نوشتن " اورازان " تک نگاری را باب کرد و اما بهترین تک نگاری اش " درّ یتیم خلیج ، جزیره خارک " است و بهترین سفرنامه اش " خسی در میقات ". همچنین سیمین دانشور جلال آل احمد را بیشتر یک نویسنده ی سیاسی می نامد که عقاید سیاسی اش را از زبان قهرمان هایش در کسوت قصه و رمان بازگو می کرد که نباید چنین می کرد و دید سیاسی اش باید باعناصر داستانی و تخیلی ، بیش از این می آمیخت تا ارزش هنری آثارش بیشتر می شد ."
علیرضا ذیحق
جنون شجاعان در تاتارخندان
یادداشتی بر"تاتار خندان"، رمانی از غلامحسن ساعدی
"تاتارخندان" رمانی جذاب وبرش و پژواکی از تاریخ اجتماعی ایران است که نویسنده ، با سیر در واقعیت های اجتماعی روزانه ،خواننده را پابه پای راوی که پزشکی است جوان و سرخورده از یک رابطه ی عشقی ،ودلگیر از نقشی که مدرنیته ای نارس براو تحمیل کرده ،همه ی خوشی ها ، تفننهای زندگی شهری وعرف مرسوم راکنار گذاشته و می خواهد که با تعمق در درون خود ، آرامش ازدست رفته اش را در تبعیدی خود خواسته بازیابد .
یاداشتی بر شعرهای شهریار گلوانی
با نگاهی به کتاب" سربازان در باغ"
" سربازان در باغ "* مجموعه شعری است از شهریار گلوانی . کتابی با دو بخش متفاوت . یکی شعرهای شاعر و دیگری ترجمه های وی از شعر جهان . اما آنچه که چشم نوازتر است و جای تعمقِ بیشتر دارد شعر های خود شاعر است .ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
علیرضا ذیحق
محبوبه و سر خوش
داستان عامیانه آذربایجان
روزگاری که شاه عباس در اوج عزت و قدرت ،اصفهان را زیر نگین خود داشت مردی بود به نام خواجه هدایت که در خسّت و زراندوزی شهره ی آفاق بود و برای کسب ثروت ، دمار از روزگار بینوایان در می آوُرد . خواجه هدایت اولادی نداشت و بخاطر خرج و مخارجی که ممکن بود فرزندش رو دست اش بگذارد تمایلی هم به بچه دار شدن نداشت . اما خواجه هدایت زنی مؤمنه و با خدا داشت که پنهان از شوهرش ، در راه خدا و نوازش فقیران از هیچ بذل و بخششی خودداری نمی کرد و در دعاها و عبادات اش ، مدام از خدا آرزوی فرزند می کرد . روزی دعاهایش برآورده شد و صاحب پسری به نام "سرخوش " گردید.