مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

ترجمه شعری از آیلا گورل (AYLA GUREL ) شاعر ترک/ فراموشت نکردم / ترجمه : علیرضا ذیحق

http://s4.picofile.com/file/7975760749/1396607_10202336833404683_1103655240_n.jpg آیلا گورِِل/ ترجمه : علیرضا ذیحق


فراموشت نکردم


برای فراموش کردنت

آنقدرها عاقل نبودم ،

هرکاری  راکردم!

 

ادامه مطلب ...

ترجمه ی اشعاری از رقیه کبیری ( شاعر آذربایجانی ) / علیرضا ذیحق


ترجمه ی اشعاری از رقیه کبیری ( شاعر آذربایجانی )


از مجموعه شعر " تب ام را بگیر تبریزم "


 ترجمه : علیرضا ذیحق


رقیه کبیری شاعری است دو زبانه . به ترکی و فارسی می نویسد وذوق و خیالی جوشنده دارد . مجموعه شعری با نام" تب ام را بگیر تبریزم/ آل تبیمی تبریزیم ! " از وی منتشرشده که مثل یک حادثه بر تارک شعر فرود آمده و در خوانش آن ، او را بر قله های خلاقیتی می بینیم که نسیم سبلان را دارد و استواری سهند را .

 

ادامه مطلب ...

گفتگو با چنگیز آیتماتوف نویسنده ی قرقیزستانی و نامزد آسیایی نوبل ادبی / ترجمه : علیرضا ذیحق

http://s5.picofile.com/file/8111668600/clipg_image001.jpg


گفتگو با چنگیز آیتماتوف

نویسنده ی قرقیزستانی و نامزد آسیایی نوبل ادبی در 2008

گفتگو کننده : حوا سِتنای ایلحا ن

ترجمه : علیرضا ذیحق

 

چنگیز آیتماتوف ، نویسنده ی قرقیزستانی و نامزد آسیایی نوبل ادبی در 2008 که در ایران با رمان های " جمیله " ، " سرگذشت مادر " ، " الوداع گل ساری " و " روزی به درازای یک قرن " ، برای دوستداران ادبیات داستانی چهره ای آشناست دور از وطن و در آلمان ، در 16می 2008، به پایان قصه ی هستی اش رسید .

  ادامه مطلب ...

رعنا / داستان کوتاه / علیرضا ذیحق / ترجمه از ترکی آذری : حیدر طاهری

 

http://s5.picofile.com/file/8111321734/483349_325576594198809_1370384065_n.jpg علیرضا ذیحق / ترجمه : حیدر طاهری

رعنا

داستان کوتاه

چهره ی زشت فقر را از کودکی می شناختم  . گرسنگی و نداری را  می فهمیدم و هر چه بزرگتر می شدم به فاصله ی مهیبی می اندیشیدم که بین من و دیگران سایه انداخته بود . زمانی هم که به مدرسه می رفتم نام من همیشه در لیستی بود که باید کفش ولباس رایگان می گرفتم . 

 

ادامه مطلب ...