شمس تبریزی
داستان کوتاه
پرواز شمس از قونیه ، با پرتوی در اوجها ، اورا به درگاه کوهی کشاند پُر برف و سر فراز.زمان ، زمانه ی چله نشینی بود و بشکرانه ی حق ، سرانداختن . آتش دل اش، دلِ آتش شد در مُلک وجود و ذات بقا را به تقدس و پاکی آواز داد. وردش به غزلخوانی ، گنج افشان اسرار شد و خود ، پروانه ای پَرسوز و چرخان در انوار عشق الهی. خدا ، خودِعشق بود و او بلبل عرش در چشم گردون .در کوی یقین مقیم بود و با سیاهی ها و سپیدی ها در نجوا.
امینه معرفت خواه
ترجومه : علیرضا ذیحق
ویصا ل
سوسموش بیر گئجه نین قا رانلیقیندا
داد سیز یوخولارین بوش شوشه لرینده
آخار کن خیال ین اهمالجا آخیشیندا
ندنسه ده ییره م
داش لا هؤرولموش بیر دووارا من.
ادامه مطلب ...
نامه ای به علیرضا ذیحق ،سردبیر مجله اندیشه فرهنگی
سوختن یک نغمه است از ساز شمع
دوست مظلوم من !
سلام . سطر دردی را ـ که از خامه ی آن بزرگ در سرمقاله ی این ماه چکیده بود ـ خواندم . خوشحالم که هنوز در « اندیشه ی فرهنگی » ( و به فرمایشِ دوستانِ مهربان : « ذیحق نامه ») نفس تازه می کنید. آن هم در روز و روزگاری که هر تنابنده ای تا آجرپاره ای به دست اش رسید ، مُهرِ پیشانیِ اهل ادب اش می سازد:
بالش عافیتی نیست در این شعله بساط
نَفَس سوخته دارد سرِ زانویِ چراغ
ادامه مطلب ...
ماهنامه مارال ، سال اول ، شماره 1، فروردین 1388، به کوشش: علیرضا ذیحق